تجربه معلّمان حرفه ای

Experience of Professional Teachers

تجربه معلّمان حرفه ای

Experience of Professional Teachers

تجربه معلّمان حرفه ای

عمل معلّمی برای معلّمانی که به آن به منزله فرصتی برای اعتلای آموزش و رشد شخصی نظر می کنند، سرشار از تجربه های نادری است که آگاهی از آنان برای دانشجو معلّمان و معلّمان دو خاصیت دارد:
1. آشنایی با تجربه خاص؛
2. کسب انگیزه و اعتماد برای عمل خلّاقانه در موقعیت های واقعی تربیت.
وبلاگ پیش رو، متن مصاحبه کتبی و تصویری از تجربیّات معلّمان حرفه ای، سرآمد و پیشکسوت ایران، بالاخص استان مازندران است
که توسط اینجانب، همکاران و دانشجو معلّمان دانشکده فاطمة الزهراء (س) قائمشهر و دانشکده شهید رجایی بابل وابسته به دانشگاه فرهنگیان در اجرای تکالیف عملکردی واحد درسی " تجربه های خاص حرفه ای در آموزش ابتدایی" تهیه و ثبت شده است. که تلاشی برای شناسایی معلّمان نادر و قدر شناسی از آنان نیز محسوب می شود و پیوندی بین نسل های معلّمان ایجاد می کند.
ضمن سپاس از بازدیدکنندگان محترم، استدعا می شود علاوه بر ارائه نظرات ارزنده خود، در صورت استفاده از متن حق امانت داری را رعایت نموده و با ذکر مأخذ ما را در اعتلای این امر مهم یاری نمایند./ انشاءالله

آخرین نظرات

۱۰۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

سفره هفت سین/زهرا محمدی

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۴۹ ب.ظ
به نام خدا سرکار خانم خدادای معلم پایه دوم ابتدائی 22سال سابقه کاری ازمدرسه شهید لارییکی از تجربه های ایشان برنامه اسفند هرسال است که یک جلسه اولیاقبل از3یا4اسفندکه برای برنامه ماه اسفندسه تا کار انجام می دهندکه از قبل برای برنامه عیدبا اولیا هماهنگ می کنند.1.درست کردن دفترچه یادداشت است در زنگ هنربرای ثبت کارهای روزانه درایام نوروزی که این دفترچه هارابچه هاباهمکاری معلم درزنگ هنردرست می کنند.این دفترچه از14برگ تشکیل شده است اولین صفحه سفره هفت سین هرخانواده ای است که موقع سال تحویل چکارمی کنندو چندنفرند.از صفحه دوم به بعددرهریک ازایا نوروزی هرکاری را که انجام می دهندباید در دفترچه ذکر کنند. 
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۴۹
  • مهدی تقی پور حیدری

مشکل دیکته نویسی دانش آموزان/سپیده قلی زاد

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۴۹ ب.ظ
تجربه آموزشی من از آقای تیغ خورشید مدیر مدرسه قمربنی هاشم بندپی شرقی است.
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۴۹
  • مهدی تقی پور حیدری

پیروزی کوچک/فاطمه بابائی

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۴۰ ق.ظ
پیروزی های کوچک به اعضای کم استعدادتر تیم کمک خواهد کرد تا اطمینان کسب کرده و موفق شوند. "جان ماکسول" آقای محمد علی تبار،آموزگار پایه ی اول دبستان امام علی (ع) در بندپی غربی شهرستان بابل است. می گویند؛معمولاً،هرسال 4یا 5 دانش آموز مرزی وارد کلاس من می شوند وبا روش ها و تمرین های گوناگون آن ها را به دانش آموزان عادی می رسانم. دریک سال تحصیلی،دانش آموزی داشتم به نام علی که در همه ی درس هایش بسیار ضعیف بود،حتی با ارفاق هم نمی توانستم به او نمره ی یک بدهم.من هم معلمی هستم که نمی توانم دانش آموزی با این ویژگی هارا به حال خود رها کنم و به همین شکل اورا به پایه ی بعدی بفرستم ویا بخواهم که سال بعد هم در این پایه بماند. اولین اقدامی که برای حل این مسئله انجام دادم این بود که... 
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۴۰
  • مهدی تقی پور حیدری

دانش آموز لجباز/ سحر تیر

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۲۱ ق.ظ
فهیمه کاویان پور معاون پرورشی با 22 سال سابقه ی کاری در یکی از مدارس شهرستان نوردر یکی از این سالها که در دبستان مختلط مشغول به خدمت بودم روزی در دفتر مدرسه معلم پایه ی چهارم از یکی از دانش آموزان پسر کلاس خود بسیار شاکی و گله مند بود تا جاییکه به مدیر مدرسه گفته بوددر این مدرسه یا جای من است یا جای این پسر. این مهم توجه من را به خود جلب کرد و در زنگهای تفریح دانش آموز مدنظر را مورد توجه قرار داده و حرکات و رفتار او را تحت نظر گرفتم،دیدم از لحاظ اخلاقی دانش آموز بی ادبی نیست.کم کم به او نزدیک شدم و با او صحبت کردم متوجه شدم بسیار علاقه مند به کارهای فرهنگی می باشد. در آن سال تحصیلی حفظ آیةالکرسی جزء یکی از کارهای اجرایی و بخش نامه ای از طرف آموزش و پرورش بود و این دانش آموز آیةالکرسی را به صورت بسیار روان و با ترتیل از حفظ می خواند. بنابراین در یکی از روزها در مراسم آغازین از او خواستم که به جایگاه بیاید و آیةالکرسی را از حفظ بخواند. همین کار انجام شد جایزه ای هم به او اهدا شد.این عملکرد من موجب شد تا دانش آموز دست از لجبازی بردارد. فردای آن روز مادر دانش آموز به مدسه آمد و به مدیر مدرسه گفت: اگر رابطه ی عاطفی خانم پرورشی با پسرم نبود ، پسرم هرگز راضی نمی شد به مدرسه بیاید و می گفت: تنها به خاطر خانم پرورشی به مدرسه می روم. این حرف باعث آرامش قلبی و ایجاد انگیزه ای بیشتر بر ادامه ی خدمتم شد و به یاد این آیه ی شریفه افتادم:(( هر کس نفسی را از هلاکت آزاد کند جامعه ای را آزاد کرده و هر کس نفسی را بکشد جامعه ای را هلاک کرده است)).
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۲۱
  • مهدی تقی پور حیدری

زنگ املاء - فاطمه رنجبر

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۶ ق.ظ
به نام خدامن شیرین ناصری هستم . درمدرسه غیر دولتی قائم مشغول به کارم و درس هدیه آسمانی و فارسی بچه های پنجم وششم رادارم وسابقه ی کار من سه سال می باشد.کاری که برای املای بچه ها انجام دادم این بود که جعبه ای به نام جعبه کلمات درست کردم وفصل به فصل که به بچه هادرس می دهم کارت های کوچکی به شکل مربع با رنگ های متفاوت می برم و لغت های تازه ای که بچه ها یاد گرفتند وسخت است و ارزش املایی دارد روی کارت ها مینویسم و آن ها را داخل جعبه کلمات می گذارم البته املای سنتی هم گفته می شود ولی هر از گاهی برای اینکه املای بچه ها بهبود یابد این کار را انجام میدهم .روش من به این صورت است که ازپنج تا لغت شروع می کنم پنج تالغت پای تخته می نویسم{لغت هارا ازداخل جعبه کلمات,ازمکعب هابرمی دارم وروی تخته می نویسم}بعد یکی از بچه هارابه ترتیب دفتر نمره صدا می زنم.دانش آموزقبل از اینکه به بیرون از کلاس برود لغت های پای تخته رابخواند وآن هارابه حافظه بسپارد,وقتی بیرون  از کلاس رفت چنددقیقه ای آن رابیرون نگه می داریم.بعد واردکلاس می شود بچه هاهمه سکوت می کنند وآن کسی که واردکلاس می شودلغتی راکه من قبل از وارد شدنش به کلاس از بین پنج تالغت, یایکی یادوتا,پای تخته  پاک کردم باید بگویدکه آن چه لغتی بوده است و هرکس به نسبت لغت هایی که درست یاغلط بگوید,برایش ارزش قائل میشوم وامتیازبندی میکنم  ونمره میگذارم به این شکل به نسبت توانایی بچه ها لغت هارا اضافه میکنم . پنج تا لغت اول کار بعد شش تا و... این باعث میشود دانش اموزان لغت هارا به حافظه بسپارندو آن هارا از نظراملایی درک کنند که به چه شکلی است وبه حافظه بسپارنددرعین حال حافظه آن هاراهم مورد ارزیابی قرارمی دهم.این کاری است که برای املای دانش آموزانم انجام دادم وجواب داده است واین تجربه ی من بوده وامیدوارم این روشی باشدکه معلمان عزیزبتوانندبه راحتی استفاده کنند وجواب بدهد.                                                                                                                                                                                                                                                                     ممنون و خدانگهدار
  • مهدی تقی پور حیدری

بازی با اعداد / محمدرضا اسماعیل پور / 1

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۱ ق.ظ
به نام خداوند لوح و قلم                        حقیقت نگار وجود و عدم تجربه ای از: مریم معصومی – آموزگار دبستان شهید حق پرست – با 18 سال سابقه تدریس در مقطع ابتدایی  از شهرستان قائمشهریکی از تجربه های امسال من در رابطه با یادگیری موثر در خصوص مبحث اعداد زوج و فرد از ریاضیات پایه دوم ابتدایی برای دانش آموزان این پایه،این چنین بود که پس از تدریس این مبحث وطی امتحان وارزشیابی که از دانش آموزان به عمل آمد،نتایج حاکی از این بود که عده ای از دانش آموزان این درس را به خوبی فرا نگرفته اندودراین درس با مشکل روبرو هستند،پس تصمیم گرفتم که با روش دیگری بصورت بازی با اعداد زوج و فرد دوباره این درس را تدریس کنم. در ابتدا از دانش آموزان خواستم که به اتفاق هم به حیاط مدرسه برویم و پس از توضیحات مختصر در مورد کلیات این مبحث، بازی با اعداد را برای آنها تشریح کرده وبا هم آن را اجرا کردیم،بدین ترتیب که از دانش آموزان خواستم در محوطه حیاط پراکنده شوند ومن اسم هر عددی را که صدا زدم،دانش آموزان باهم تا میتوانند به اندازه همان عدد دسته هایی را تشکیل دهند وکسانی که در هیچ یک از این دسته ها جای نمی گرفتند،می سوختند وعددفرد بودند وکسانی که دسته های آنها تکمیل شده بود،برنده بازی وعدد زوج ما بودند.این بازی را با اعداد مختلف ادامه دادم تا اینکه به عدد دو رسیدم وبا تعداد مختلفی از دانش آموزان این این روش را اجرا کردم،ابتدا تعداد را ده نفر کردم و عدد دو را صدا زدم تا بچه ها دسته 2 نفره تشکیل دهند،بچه ها 5 دسته درست کردند،از آنها پرسیدم،آیا کسی بیرون از گروه مانده؟آنها به گروه های خود نگاه کردند و پاسخ دادند:خیر،پس به آنها گفتم شما همگی اعداد زوج هستیدوسپس به تعداد دانش آموزان 7 نفر اضافه کردم،دوباره آنها پراکنده شدند و من بار دیگر عدد 2 را صدا زدم تا آنها دسته های خود را تشکیل دهند،8 گروه دونفره تشکیل شد و یک نفر از دسته ها جا ماند،رو به سوی دانش آموزان کردم و چنین گفتم:آیا کسی هست که در دسته های شما جای نگرفته باشد؟ یکی از بچه ها گفت:من تنها مانده ام،بچه ها همه به او گفتند،او سوخته است یعنی عدد فرد است.به همین منوال این کار را با اعداد مختلف انجام دادم تا دانش آموزان خودشان توانایی تشخیص اعداد زوج و فرد را پیدا کنند ودر پایان نتایج حاکی از این بود که این امر با این روش ابتکاری محقق شده است و بدین ترتیب بود که دانش آموزان به مفهوم زوج و فرد بودن اعداد پی بردند.                                                                                               [ ومن اللّه توفیق ]
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۰۱
  • مهدی تقی پور حیدری

چپ دست بودن - فاطمه زهرا تقی پورعلی تپه

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۳۹ ق.ظ
به نام خدا آقای لیانی(تجربه ای از سال های اوایل تدریسم در یکی از روستا ها ) یکی از سال های اوایل تدریسم معلم کلاس های چند پایه بودم .به بچه های کلاس اول گفتم که از روی کلمات داخل کتاب چند بار بنویسند،و رفتم سراغ پایه های دیگر.همان طور که مشغول پایه ها دیگر بودم ناگهان حسن که چیزی نمی نوشت و با یک حالت خاصی اطرافش را نگاه می کرد توجهم را به خودش جلب کرد . به کنارش رفتم و پرسیدم که چرا تکلیفت را انجام نمی دهی؟بار اول فقط نگاهم کرد دوباره که پرسیدم زد زیر گریه .از فردای آن روز حسن به مدرسه نیامد.یک روز من به همراه یکی از شاگردان به خانه حسن رفتیم .مادرش گفت حسن به مزرعه رفته است .وقتی ما به مزرعه رفتیم حسن با دیدن ما خود را قایم کرد با پدرش وقتی صحبت کردم چیزی دستگیرم نشد تا اینکه بعد چند روز به سراغ برادرش رفتم . برادر حسن موضوع را برایم شرح داده که حسن از بچگی با دست چپ می نوشته و به اصطلاح آمیانه چپ دست است .روزی یکی از همسایه هایمان به او گفت که چپ دست ها بد شگون هستند و جلوی کسی با دست چپ ننویس .اگر کسی بفهمد تو چپ دست هستی تورا دوست ندارد و ....از آن روز حسن ترسیده و همیشه مشق هایش را در خانه یواشکی در پشت بام می نویسد تا کسی اورا نبیند.با شنیدن این حرف ها از برادر حسن ،تعجب کردم و رفتم سراغ حسن و با او صحبت کردم که چپ دست بودن اصلا بد نیست هر کسی از بچگی با یکی از دست هایش راحت تر است ونباید بچه را مجبور کرد با دستی که نمی تواند کار کند.بعد صحبت هایم حسن وقتی فهمید که من با چپ دست بودن او مخالف نیستم خوشحال شد و به مدرسه برگشت و از آن روز همیشه در کلاس با دست چپ می نوشت.
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۳۹
  • مهدی تقی پور حیدری

محبت گمشده/شراره حسین زاده

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۱۳ ق.ظ
انسیه منتظری کارشناس ارشد علوم تربیتی و دارای نه سال سابقه تدریس در مدارس ابتدایی و جزو اولین معلمان پایه ششم می باشم. در سال 1390در یکی از روستاهای شهر بهنمیر در مدرسه دخترانه پایه ششم مشغول تدریس بودم. در این حین یکی از دانش آموزان پر تلاش کلاسم با مشکلی روبه رو شد. سه ماه بود که مهدیه افت درسی داشت و به جای اولیا، مادربزرگش به مدرسه می آمد. درصورتی که در اوایل سال مادرش همیشه در جلسه اولیا مربیان شرکت می کرد. بعد از اینکه جویا شدم؛ متوجه شدم مادر مهدیه باردار است و نمی تواند به مدرسه بیاید. به نظرم دلیل غیر منطقی بود. طی این مدت چند مرتبه با مادربزرگش در مورد افت تحصیلی او صحبت کردم اما بی فایده بود. تا اینکه بعد چند ماه مادر مهدیه با بچه ای به مدرسه آمد. همان لحظه انگار متوجه افت تحصیلی مهدیه شدم. با آمدن بچه پسر به خانواده توجه والدین به مهدیه روز به روز کمتر شد. پدر خانواده وقتی در منزل بود، تمام وقت مشغول بازی با برادر مهدیه بود، مادر هم با وجود کار منزل توجه ای به مهدیه نداشت. چرا که آن ها فکر می کردند، او دیگر بزرگ شده. من به مادرش گفتم اگر همین طور پیش برود، مهدیه تجدید می آورد. مادرش بسیار ناراحت شد. از مادرش خواهش کردم، کمی به مهدیه محبت کند. فردای آن روز وقتی مهدیه به مدرسه آمد، شادی و نشاط در چهره اش موج می زد و روز به روز درسش بهتر شد.
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۱۳
  • مهدی تقی پور حیدری

آموزش تربیت بدنی/فاطمه زکائی

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۴۶ ق.ظ
از زبان آموزگار: آقای نعمت الله قاسمی با 25 سال سابقه تدریس در مقطع ابتدایی،معلم نمونه 2سال پیاپی در شهرستان و یک سال هم در استان آنچه به عنوان یک تجربه آموزشی می خواهم عنوان کنم بحث تربیت بدنی است که یک پارامتر بسیار مهم در مقطع ابتدایی است و متاسفانه بعضی از همکاران ب نحو احسنت این بخش را انجام نمیدهند.
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۴۶
  • مهدی تقی پور حیدری

ایجاد انگیزه/ملیحه بهزادکلایی

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۳۵ ق.ظ
تجربه­ ای از سرکار خانم محمدکاظمی با 30 سال سابقه خدمت: (( در طول سال­های خدمتم با دانش ­آموزانی روبرو می ­شدم که دارای غیبت­های مکرر بودند و یا در مراسم صبحگاهی شرکت نمی­ کردند، به همین منظور در تلاش بودم که این دسته از دانش ­آموزان را برای حضور در مدرسه و شرکت در مراسم صبحگاهی مشتاق کنم.برای همین سعی کردم تا ببینم این دسته از دانش ­آموزان در چه زمینه ­هایی استعداد دارند. عده­ ای در خواندن قرآن و عده ­ای در خواندن دکلمه مهارت داشتند، بنابراین آن­ها را مسئول مراسم صبحگاهی کردم. همچنین تا آخر سال به آن­ها مسئولیت­ های دیگری هم واگذار کردم. این تدبیر باعث شد تا آن­ها برای حضور در مدرسه و شرکت در مراسم صبحگاهی اشتیاق پیدا کند.))
  • مهدی تقی پور حیدری

دوست رضا/ زهرا بهرامی فر- زهرا مجیدی- زهرا ذبیحی نژاد

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۲۱ ق.ظ
خانم سیده محبوبه ساداتیان با سابقه 23سال تدریس در آموزش وپرورش شهرستان جویبار در همه ی پایه های مقطع ابتدایی تدریس کردند و سه سال اخیر نیز در پایه ی اول تدریس میکنند.تجربه ی ایشان مربوط میشود به سال 93 وپایه ی اول که برای دانش آموزی به اسم رضا اتفاق افتاد.خانم ساداتیان فرمودند:رضا دانش آموزی گوشه گیر بود و به سوالاتم پاسخ نمیداد و مدام به فکر فرو میرفت وهمچنین م.قع خواندن او متوجه شدم که لکنت زبان نیز دارد.من با مشاهده ی رفتار او تصمیم گرفتم...
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۲۱
  • مهدی تقی پور حیدری

مسئولیت های مثبت/زهره حاجی تبار

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۱۷ ق.ظ
به نام خداموقعیت مسئله: سال تحصیلی 93-92 - خانم لیلا جوادی معلم پایه سوم ابتدایی مدرسه پسرانه12 فروردین قائم شهر- 12 سال سابقه کار و لیسانس علوم تربیتی گرایش مدیریت آموزش و پرورش.بیان مسئله: طی سال های گذشته که در مدارس پسرانه تدریس می کردم دانش آموزی داشتم که بچه ها را در زنگ های تفریح و یا گاهی اوقات در زنگ کلاس هم کتک می زد و دانش آموزان از او فوق العاده می ترسیدند و کادر های مدرسه از دست او به شدت شاکی بودند.اقدامات و تکنیک ها و راه حل برای مسئله: با خود فکر کردم که چگونه می توانم اعتماد این دانش آموز را به سمت خودم جلب کنم و راه حل هایی که در پیش گرفتم این بود که به دانش آموز مسئولیت بدهم مثلا وسط کلاس می گفتم: ((می شود بروی دفتر و برایم گچ بیاوری))  با اشتیاق تمام بلند می شد و می رفت گچ را از دفتر می آورد و یک مدت هم نماینده کلاس بود یا اینکه وقتی دفتر املاها را تصحیح می کردم به او می دادم تا به دانش آموزان بدهد در حالی که بچه ها می گفتند: (( اجازه این ما را می زند)) با دادن مسئولیت ها به او کاری می کردم که انرژی اش تخلیه شود. علاوه بر این به کارهای مثبت او برچسب یا هدیه ای می دادم.نتیجه گیری: در آخر با دادن این مسئولیت ها به او، باعث شده بود که به من یعنی معلم اش اعتماد کند و خودش داشت به این نتیجه می رسید که کتک زدن بچه ها با مشت و لگد هیچ سودی برایش ندارد. ( هنوز هم با گذشت چند سال با معلم اش درارتباط است و او را بسیار دوست دارد.)
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۱۷
  • مهدی تقی پور حیدری

استرس تنهایی/مائده علی پور آسیابدری

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ق.ظ
خانوم سمیرا کوچ اموزگارمدرسه شهید هرج پور کشک سرا   اموزگار پایه ی دوم بودم دخترخاله ی یکی از دانش اموزانم در مهد کودک مدرسه ی ما بود اول سال بود و دخترخاله ی شاگردم استرس داشت... برای اولین بار بود که از خانواده اش جدا می شد به همین خاطر دلش نمیخواست سر کلاس خودش بنشیند و همیشه در کلاس ما بود گریه میکرد و تمایلی به بودن در مهد ما نداشت مربی مهد برای اینکه مشکل او را حل کند شروع کرد به تشویق او و محبت وتوجه به او در جمع ...اما تاثیری نداشت. تا اینکه پس از چند روز از مربی مهد خواستم تا او را از صبح به کلاس من بفرستد . او فردای ان روز وارد کلاس ما شد و مستقیم بغل دست دخترخاله اش نشست من هم شروع کردم به درس دادن .درسم که تمام شد به سمت دختر خاله ها رفتم و بغل آن دو نشستم از او پرسیدم آیا تا به حال به مهمانی رفته است او با خوش حالی شروع کرد به تعریف از مکان هایی که به مهمانی میرود سپس از او پرسیدم که وقتی به مهمانی میروی چند روز آنجا می ماند ؟او جواب داد که معمولا نمی مانیم  و شب که شد به خانه خودمان برمیگردیم به او گفتم ایا تو الان که در اینجا هستی مهمان ما محسوب میشوی؟کمی فکر کرد و پاسخ مثبت  داد.گفتم پس هر مهمانی باید به خانه ی خودش برگردد.سرش را به نشانه ی تایید تکان داد.گفتم پس تو هم باید به کلاس خودت برگردی.با من موافقت کرد و بلند شد و به کلاس خودش رفت من سعی کردم با گفت و گو ی منطقی با خود دانش اموز او را متوجه کار اشتباهش بکنم .
  • مهدی تقی پور حیدری

مداد عشق/زهرا اخروی،سارا اسمعیلی

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۴۷ ق.ظ
به نام خداوند مهربانی ها...جناب آقای حسین فرهادی محلی،آموزگار مقطع ابتدایی با سی سال سابقه در تدریس تمام پایه های این مقطع از تجربه شیرین خود میگویند:در مدرسه ای از روستاهای شهرستان نکا،دانش آموزی داشتم که از نوشتن و دست گرفتن مداد بشدت میترسید.و از این موضوع رنج میبرد.
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۴۷
  • مهدی تقی پور حیدری

تنبیه کارساز نیست/فاطمه کلوانی/اقای احمد حسین زاده

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۳۵ ق.ظ
اقای احمد حسین زاد با 9 سابقه ی تدریس و 20سال سابقه ی مدیریت مدرسه ابتدایی یک تجربه از تدریس در مقطع 5 ابتدایی را برایم بیان کردند: در ان سال یک دانش اموز به نام عباس که کلاس پنجم بود داشتم. او کودکی ریز نقش و شلوغ بود و پدرش دامداری داشت او که بیشتر اوقات تکالیفش را انجام نمی داد و در درس خواندن کم کاری می کرد. من برای کمک به او راه های مختلفی را پیش گرفتم و همواره برای هر درسش که کاری می کرد اورا تشویق و به او هدیه می دادم این کار را ادامه دادم تا جایی که نه تنها این روش بلکه روش های دیگر نیز هیچکدام نتیجه ای نداد و تنها راه باقی مانده برایم تنبیه بدنی بود. روزی او را به دفتر فراخواندم و علت را از او جویا شدم ولی او سکوت کرد به او گفتم دست خود را جلو بیاور و به پشت دست او با خط کش دو ضربه زدم. او که مرا اق مدیر می خواند گفت: اق مدیر این دوتا به من مزه داد. من به او گفتم وقتی فردا درست را بخوانی بیشتر به تو مزه می دهد. فردا شد و او نزد من امد و گفت: اق مدیر دوتا پشت دست من بزن... من که تعجب کرده بودم علت این کار را خواستم. او گفت: من درس را اماده نیستم و امدم جلو جلو تنبیه شوم. در انجا بود که من متوجه شدم تنبیه بدنی کارساز نیست و تنها راه باقی مانده دوستی با اوست. دوهفته بعد؛ در کلاس او را به جلو فرا خواندم او گفت من اماده نیستم. من گفتم: اشکالی ندارد من می خواهم توجلو بیایی و کمک حال من باشی. بعد مدتی او متوجه شد که این کم کاری به خودش ضربه می زند و به من قول داد درسش را بخواند و از من راه حل خواست و علت کم کاری خود را کمک به پدر در کار دامداری بیان کرد. من به او گفتم:  بهتر است یک برنامه ریزی خوب انجام دهیم. تو بعد مدرسه که به خانه رسیدی 10 دقیقه استراحت کن و بعد به گاوها برس و بعد حداقل یک ساعت را درس بخوان و اونیز این برنامه را قبول و شروع به اجرای ان کرد. حدودا یک ماه گذشت؛ عباس هر روز درسخوان تر شد و رفتار پر خاشکری خود را رها کرد و جزو بهترین های کلاس من شد. من از این مسئله درس گرفتم که باید همواره در حل مشکلات صبور،ارام و نیز با محبت باشم.
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۳۵
  • مهدی تقی پور حیدری

بادکنک های خوش خط/محسن میرزایی/1

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۴۶ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیمبا سلام خدمت دوستان گرامی؛تجربه ای که در ذیل به بیان آن خواهم پرداخت از سرکار خانم شرمی آموزگار پایه دوم ابتدایی(مدرسه مهد دانش)با12سال سابقه تدریس در مقطع ابتدایی می باشد.از همان ابتدا که سال تحصیلی شروع شد و بعد از گفتن چندین املا متوجه مشکلی در اکثریت دانش آموزان کلاسم شدم و این مشکل ذهن من را به خود مشغول کرده بود؛آن ها به شکل جدی در خوشنویسی و درست نوشتن کلمات مشکل داشتند و معمولا کلمات را درشت و ناخوانا می نوشتند.همواره باخود می اندیشیدم که چگونه این مشکل شاگردانم را به شکلی اصولی و موثر برای همه حل کنم تا این که به درس بادکنک ها رسیدیم...جرقه ای در ذهنم ایجاد شد و راه حلی به نظرم رسید که در ادامه متوجه آن خواهید شد.از همه دانش آموزان خواستم تا برای جلسه بعد که املا دارند همراه خود بادکنکی بیاورند؛بچه ها که از بادکنک و بازی با آن خوششان می آمد با خوشحالی بسیار قبول کردند و همش از من می پرسیدند بادکنک را برای چه بیاورند....روز موعود فرا رسید.همه دانش آموزان بادکنکی با خود آورده و منتظر بودند که ببینند من می خواهم با آن ها چکار کنم .باکمک یکی از دانشجومعلمان بادکنک ها را باد کردیم و به دانش آموزان دادیم.از بچه ها خواستم دفتر املایشان را در کیف گذاشته و بر روی بادکنک ها املایشان را بنویسند البته از قبل از دانش آموزان خواسته بودم که هر نفر نیز یک ماژیک باخود بیاورد.بچه ها شگفت زده و خوشحال بودند و نمی دانستند که چگونه بجای دفتر بر روی باد کنک بنویسند.با راهنمایی های من شیوه نوشتن بر روی بادکنک را یاد گرفته بودند همچنین من از ان ها خواستم ک خوش خط و مرتب بنویسند.بعداز گفتن املا و نوشتن کلمات توسط دانش آموزان همه بادکنکهایشان را باهم مقایسه کردند و هرکداماز آن ها از خط خودشان تعریف میکردند و فکر می کردند زیبا نوشتند.با کمک آقای میرزایی(همان دانشجو معلمی که گفتم)باد کنک هارا به سقف کلاس چسباندیم و کلاسمان پر شد از بادکنک.از شاگردان خواستم خوب به بادکنک ها نگاه کنند چون در آینده با ان ها کار داریم.روز ها می گذشت و اندازه بادکنک ها روز به روز کو چکتر می شد و باد آن ها خالی میشد.به تبع آن اندازه نوشته های بچه ها نیز کوچک تر می شد و خود آن ها نیز شاهد ان بودند تا این که بعد از سه هفته تقریبا باد بادکنک ها خالی و نوشته ها کوچک و زیبا شدند.دیگر خبری از آن نوشته های درشت و بد خط نبود.کوچک شدن باد کنک ها باعث کوچک شدن و زیباتر شدن کلمات شد.من به دانش آموزان گفتم حالا به بادکنک ها نگاه کنید کدام خط بهتر و زیبا تر است؟آن خطی که روز اول درشت و ناخوانا نوشتید یا این خط کوچک و زیبا؟همه دانش آموزان با اجماع گفتند خطی که الان می بینیم.من به آن ها گفتم دیدید بادکنک چگونه خط های شما را زیبا و کوچک کرد؟وقتی باد کنک توانست پس شما هم می توانید با تمرین و استفاده از مداد مناسب زیبا و خوش خط و کمی کوچکتر بنویسید...همه دانش آموزان از آن پس به رقابت با یکدیگر پرداختند و همواره خود را با بادکنک مقایسه می کردند و می گفتند ماهم باید مثل باد کنک زیبا و خوش خط و کوچک بنویسیم...بعد از گذشت مدت کمی خط اکثریت دانش آمزان ترمیم شد و آن ها کوچکتر و زیبا تر می نوشتند.                                      باتشکر از نگاه زیبایتان /توفیق رفیق راهتان باد
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۷:۴۶
  • مهدی تقی پور حیدری

برخورد با دانش آموز تنش زا/سامان میرزایی /1

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۰۶ ق.ظ
یکی از تجربیاتی که من در دوره ی ابتدایی داشتم در رابطه با دانش آموزی بود که تنش زا بود .مهار کردن این دانش اموز در کلاس یا مدرسه سخت بود .دانش اموزی با افکار خاص و خانواده های به خصوص که  در تربیت بچه پافشاری نمیکردند.حتی در سر کلاس هم که معلم قصد برخورد با دانش آموز را داشت خانواده به حمایت از دانش آموز به مدرسه می آمد و درگیر میشد. و در کل نحوه ی برخورد با این دانش آموزان چگونه باید باشد ؟دانش آمو. موهایی بلند داشت و ب او تذکر دادم که موهای خود را کوتاه کند و او فردا پدر خود را به مدرسه اورد و گفت که شما وظیفه ندارید که به پسرم بگویید  موهای خود را کوتاه کند با صحبت هایی که کردیم قانع نشدند و زیر بار نرفتند در کنار این قضایا من در خارج از مدرسه صحبتی با پدر او داشتم و به او گفتم که حمایت شما باعث میشود که فردا این حمایت باعث شکست و آسیب او میشود و شما نباید جلوی  بپه ایشان را حمایت کنید و به ایشان گفتم که بجه ی شما آن تربیت اساسی را پیدا نمیکند و باعث میشود که احساس کند خیلی قدرتمند است و این کار باعث شد که فردای ان روز دانش آموز موهای خود را کوتاه کند.
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۷:۰۶
  • مهدی تقی پور حیدری

باید مثل خودشان شویم/سعید حسینی/1

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۴۴ ق.ظ
معمولا در سال های اولیه ی مدرسه مخصوصا سال اول ابتدایی اکثر بچه ها احساس غریبی میکنند چون از فضای کوچک خانواده وارد فضای بزرگ مدرسه میشوند.در پی سخنان این آموزگار یکی ازشاگردان او که احساس غریبی میکرد و دائما در حال گریه و زاری در کلاس و شیطنت  بود .این معلم یک راهکار بسیار جالبی را به کار برد و آن این بود که معلم خود را شبیه دانش آموز خود میکرد .یعنی اگر آن کودک گریه میکرد معلم هم گریه میکرد و اگر دانش آموز دادو فریاد میکرد معلم هم دادو فریاد میکرد و اگر دانش آموز شکلک در می آورد معلم هم شکلک در می آورد .سرانجام معلم با کار های خود توانست یک رابطه ی صمیمی با دانش آموز در کلاس برقرار کند و دانش آموز در کلاس دیگر احساس غریبی نکند.«آموزگار پایه ی اول ابتدایی .محمد جواد معتضدی »
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۶:۴۴
  • مهدی تقی پور حیدری

دانش آموز گوشه گیر - سارا تقیان الموتی و خاطره زمین پیما

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۲۶ ق.ظ
با نام و یاد خداوند بزرگ تهیه کنندگان: سارا تقیان الموتی - خاطره زمین پیما           علوم تربیتی  12 خاطره ی آقای محمد علی تقیان آموزگار بازنشسته آموزش و پرورش شهرستان تنکابن این خاطره مربوط به اوایل خدمتم در آموزش و پرورش منطقه کلاردشت در روستای اچکا می باشد که معلم پایه دوم ابتدایی بودم. در همان اوایل مهر ماه وقتی با دانش آموزان کار می کردم متوجه انزوا و گوشه گیری یک دانش آموزی به نام عزت الله شدم. این انزوا باعث شده بود که از لحاظ درسی هم ضعیف بود. این قضیه باعث رنجم می شد می خواستم این انزوا را هرطور که هست از بین ببرم. خواستم با خودش صحبت کنم، که متوجه شدم تمایلی به صحبت کردن ندارد و همیشه کم حرف است. نامه ای نوشتم و از اولیایش درخواست کردم که به مدرسه تشریف بیاورد . هنگامی که با مادرش صحبت کردم متوجه شدم که پدرش فوت کرده و مادرش در خانه مردم کار می کند و از لحاظ درسی نمی تواند به عزت الله رسیدگی کند. احساس کردم که شاید یکی از دلایل انزوای این پسر همین باشد. از خداوند بزرگ خواستم که در این راه به من کمک کند تا به طریقی این انزوا را از بین ببرم. در ابتدا چیزی که به ذهنم رسید این بود که یک روز به دانش آموزانم گفتم که من خودم را معرفی می کنم و شما هم مثل من خودتان را معرفی کنید. به ترتیب خود را معرفی کردند تا نوبت به عزت الله رسید و خود را خیلی ضعیف معرفی کرد و نتوانست مثل بقیه دانش آموزان باشد، با این حال این کار در آن جلسه باعث شد یک قدم به جلو پیش بروم. در زنگ ورزش بعد از آموزش اولیه فوتبال به بچه ها، از بچه ها خواستم که تیم فوتبال تشکیل دهیم و خواستم که خودم هم جزو یکی از اعضاء تیم شوم. در تیمی که خودم بودم عزت الله را که هیچ تیمی حاضر به قبول کردن آن نبودند، آوردم و آن را به عنوان یکی از اعضاء تیمم قرار دادم در همین بازی هم سعی می کردم به ایشان پاس دهم گرچه در اوایل پاس ها را خراب می کرد ولی در نهایت با چند تا پاس خوبش با تشویق من مواجه شد. این قضیه باعث شد که اعتماد به نفسش افزایش پیدا کند. کار دیگر این بود که در پرسش های کلاسی سعی می کردم که از ایشان در سوالات شفاهی، سوالاتی را که بلد بود پرسش کنم و با تشویق من و دانش آموزان دیگر رو به رو می شد، این کار هم برای بالا بردن اعتماد به نفس موثر واقع شد. تا اینکه به دانش آموزانم گفتم می خواهم برای کلاس نماینده ای انتخاب کنم و از دانش آموزانم پرسیدم که چه کسی دوست دارد نماینده شود و دیدم که اکثر بچه ها دست خود را بالا آوردند و از بچه ها خواستم که قرعه کشی کنم و اسامیشان را در برگه ای نوشتم و اسم یک نفر را انتخاب کنم. من هم به تعداد بچه های کلاس اسم عزت الله را نوشتم و از میانشان یک برگه را بیرون آوردم و در کلاس اعلام کردم که اسم عزت الله در این قرعه به بیرون آمد و بقیه اسامی را در سطل زباله نریختم بلکه در جیبم قرار دادم تا دانش آموزان نخواند . وظایف مربوط به نماینده بودن را به عزت الله گفتم و ابتدا آن ها را به صورت ضعیف و بعدها توانست به صورت کامل انجام دهد. و به او گفتم که یکی از خصوصیات نماینده این است که نمراتش خوب باشد تا نمرات املاء و درس های دیگرش پیشرفت کند. خودش هم در این کار زحمت کشید و استعداد بالقوه ای را که داشت به بالفعل تبدیل کرد. خدمت گزار مدرسه در جریان کارهای من و عزت الله بود. روزی از او خواستم که به عزت الله املاء بگوید. خدمت گزار هم از هرجایی که دوست داشت املاء گفت و در این املاء عزت الله نمره ی بسیار خوبی را کسب کرد. من و همه ی دانش آموزان خوشحال شدیم و تشویقش کردیم، من هم جایزه ای را به عزت الله دادم. این باعث شد که اعتماد به نفسش بالا رفت.      پایان
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۶:۲۶
  • مهدی تقی پور حیدری

کلاسی با سه پایه ابتدایی/فاطمه پهلوان

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۲۷ ق.ظ
تجربه های آقای علی گل زاده با شش سال سابقه معلمی از شهرستان محمود آباد در یک کلاس سه پایه(اول،دوم وسوم ابتدایی)
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۵:۲۷
  • مهدی تقی پور حیدری