تجربه معلّمان حرفه ای

Experience of Professional Teachers

تجربه معلّمان حرفه ای

Experience of Professional Teachers

تجربه معلّمان حرفه ای

عمل معلّمی برای معلّمانی که به آن به منزله فرصتی برای اعتلای آموزش و رشد شخصی نظر می کنند، سرشار از تجربه های نادری است که آگاهی از آنان برای دانشجو معلّمان و معلّمان دو خاصیت دارد:
1. آشنایی با تجربه خاص؛
2. کسب انگیزه و اعتماد برای عمل خلّاقانه در موقعیت های واقعی تربیت.
وبلاگ پیش رو، متن مصاحبه کتبی و تصویری از تجربیّات معلّمان حرفه ای، سرآمد و پیشکسوت ایران، بالاخص استان مازندران است
که توسط اینجانب، همکاران و دانشجو معلّمان دانشکده فاطمة الزهراء (س) قائمشهر و دانشکده شهید رجایی بابل وابسته به دانشگاه فرهنگیان در اجرای تکالیف عملکردی واحد درسی " تجربه های خاص حرفه ای در آموزش ابتدایی" تهیه و ثبت شده است. که تلاشی برای شناسایی معلّمان نادر و قدر شناسی از آنان نیز محسوب می شود و پیوندی بین نسل های معلّمان ایجاد می کند.
ضمن سپاس از بازدیدکنندگان محترم، استدعا می شود علاوه بر ارائه نظرات ارزنده خود، در صورت استفاده از متن حق امانت داری را رعایت نموده و با ذکر مأخذ ما را در اعتلای این امر مهم یاری نمایند./ انشاءالله

آخرین نظرات

پیروزی کوچک/فاطمه بابائی

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۴۰ ق.ظ
پیروزی های کوچک به اعضای کم استعدادتر تیم کمک خواهد کرد تا اطمینان کسب کرده و موفق شوند. "جان ماکسول" آقای محمد علی تبار،آموزگار پایه ی اول دبستان امام علی (ع) در بندپی غربی شهرستان بابل است. می گویند؛معمولاً،هرسال 4یا 5 دانش آموز مرزی وارد کلاس من می شوند وبا روش ها و تمرین های گوناگون آن ها را به دانش آموزان عادی می رسانم. دریک سال تحصیلی،دانش آموزی داشتم به نام علی که در همه ی درس هایش بسیار ضعیف بود،حتی با ارفاق هم نمی توانستم به او نمره ی یک بدهم.من هم معلمی هستم که نمی توانم دانش آموزی با این ویژگی هارا به حال خود رها کنم و به همین شکل اورا به پایه ی بعدی بفرستم ویا بخواهم که سال بعد هم در این پایه بماند. اولین اقدامی که برای حل این مسئله انجام دادم این بود که...  تصمیم گرفتم به دانش آموز املا بگویم، اما نه به شکل معمول هرروزه.روزقبل از املا،در کتاب علی دور جمله هایی را خط کشیدم و گفتم:«علی،امروز این جمله هایی را که مشخص کردم خوب بخوان ،فردا از روی همین جملات به تو املا می گویم.»به دانش آموزان دیگر تمرین دادم تا حل کنند و به علی املا گفتم.حتی متوجه کلمات نمی شد.بخش بخش تلفظ می کردم.صداها را می کشیدم،مثلاً می گفتم«و» همانی که سرش شبیه مار است.به هر شکلی که بود به او کمک کردم تا املایش را بنویسد.در پایان با کمی ارفاق 11 شد.روبه دانش آموزان دیگر گفتم:«بچه ها علی راتشویق کنید،امروز املا 11 شده است.»بچه ها گفتند:«آقا!ما که 18.19،20 می شویم.»گفتم:علی همیشه یک می شده اما امروز 11 شده است و خیلی پیشرفت کرده است.علی که از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید پرسید:«آقا 11 یعنی چند؟» گفتم از 10 بیشتر است، وبرای شروع نمره ی خوبی است اما باید بهتر از این بشوی.گفتم:«من را روسفید کردی».علی که از خوشحالی اشک در چشمانش جمع شده بود می گفت خواهرش هم خیلی به او کمک کرده است.بعد از آن روز علی ،دانش آموزی شده بود که دیگر نمره ی زیر ده نگرفت.چون طعم یک پیروزی را چشیده بود،ازآن به بعد خود را برای پیروزی های بعدی آماده می کرد.چون باور کرد که می تواند پس تلاش کرد.
  • مهدی تقی پور حیدری