تجربه معلّمان حرفه ای

Experience of Professional Teachers

تجربه معلّمان حرفه ای

Experience of Professional Teachers

تجربه معلّمان حرفه ای

عمل معلّمی برای معلّمانی که به آن به منزله فرصتی برای اعتلای آموزش و رشد شخصی نظر می کنند، سرشار از تجربه های نادری است که آگاهی از آنان برای دانشجو معلّمان و معلّمان دو خاصیت دارد:
1. آشنایی با تجربه خاص؛
2. کسب انگیزه و اعتماد برای عمل خلّاقانه در موقعیت های واقعی تربیت.
وبلاگ پیش رو، متن مصاحبه کتبی و تصویری از تجربیّات معلّمان حرفه ای، سرآمد و پیشکسوت ایران، بالاخص استان مازندران است
که توسط اینجانب، همکاران و دانشجو معلّمان دانشکده فاطمة الزهراء (س) قائمشهر و دانشکده شهید رجایی بابل وابسته به دانشگاه فرهنگیان در اجرای تکالیف عملکردی واحد درسی " تجربه های خاص حرفه ای در آموزش ابتدایی" تهیه و ثبت شده است. که تلاشی برای شناسایی معلّمان نادر و قدر شناسی از آنان نیز محسوب می شود و پیوندی بین نسل های معلّمان ایجاد می کند.
ضمن سپاس از بازدیدکنندگان محترم، استدعا می شود علاوه بر ارائه نظرات ارزنده خود، در صورت استفاده از متن حق امانت داری را رعایت نموده و با ذکر مأخذ ما را در اعتلای این امر مهم یاری نمایند./ انشاءالله

آخرین نظرات

شاگرد بی نظم من/ آموزگار تقوی/ نرگس تقوی و محدثه فقیه عبدالهی

مهدی تقی پور حیدری | چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۳۹ ق.ظ
خانم افسانه تقوی،23 سال سابقه ی تدریس، پایه چهارم دبستان سعدی چالوسسال گذشته ایشان وارد مدرسه 400نفره ای پسرانه شدند. تدریس پایه چهارم  را بر عهده گرفتند. به طور طبیعی همه ی پسران شیطنت های خاص خودشان را دارند. شاگردان من هم اینگونه بودند اما پس از مدتی رفتار یکی از شاگردانم توجه من را به خود جلب کرد. متوجه شدم که او علاوه بر شیطنت های معمولش بسیار بسیار بی نظم است.کتاب ها و دفتر هایش را نمیاورد و اگر هم میاورد روی میز یا معمولا زیر میزش پخش بودند. تصمیم گرفتم به او کمک کنم در ابتدا با گفتار شروع کردم«پسرم کتاب هایت را جمع کن،میزت را مرتب کن و ....» اما  تاثیری نداشت.  از مدیر و معاون درباره ی او پرسیدم و پوشه ی کارش را بررسی کردم. خلاصه از او اطلاعاتی بدست آوردم. تصمیم گرفتم به او مسؤلیت بدهم. او را نماینده کلاس کردم.،بلافاصله بچه واکنش نشان دادن.«خانم او از همه بی نظم تر است چرا او را نماینده کردین؟؟؟ خانم چرا علی ....؟!!!! او را برای انجام کاری به دفتر فرستادم و بعد با بچه ها صحبت کردم . از آن ها خواستم به او کمک کنند و در نهایت پذیرفتند. مدتی گذشت و او  تغییری نکرد. بیشتر درباره ی او اطلاعات بدست آوردم و متوجه شدم او بسیار به مادرش احترام میگذارد. مادرش را دعوت کردم با او به طور جدی صحبت کردم با خود علی هم صحبت کردم ودر حضور مادرش قول داد که منظم شود. برای کتاب هایش دفتر جدید خریدیم و هم چنین دفترچه ی یادداشت کوچکی که من به طور مرتب و منظم تکالیفش را در آن مینوشتم و مادرش هم در خانه آن هارا مطالعه میکرد و کارها و رفتارهایش خانه اش را نیز برای من مینوشت. مدتی همینطور گذشت. اوایل برایش سخت بود اما کم کم تغییر کرد بطوریکه دیگر تکالیف و دفترهایش یادش نمی رفت. همه ی بچه ها و حتی کادر مدرسه نیز تعجب کرده بودند که او این چنین منظم شده بود. سعی کردم با رفتارم نشان بدهم که چقدر از تغییرات او خوشحالم. برایش جایزه ای خریدم ودر روی صف اورا تشویق کردند. خانم تقوی در پایان از ما معلمان آینده خواست که دلسوز،با پشت کار و پی گیر باشیم.
  • مهدی تقی پور حیدری