تجربه معلّمان حرفه ای

Experience of Professional Teachers

تجربه معلّمان حرفه ای

Experience of Professional Teachers

تجربه معلّمان حرفه ای

عمل معلّمی برای معلّمانی که به آن به منزله فرصتی برای اعتلای آموزش و رشد شخصی نظر می کنند، سرشار از تجربه های نادری است که آگاهی از آنان برای دانشجو معلّمان و معلّمان دو خاصیت دارد:
1. آشنایی با تجربه خاص؛
2. کسب انگیزه و اعتماد برای عمل خلّاقانه در موقعیت های واقعی تربیت.
وبلاگ پیش رو، متن مصاحبه کتبی و تصویری از تجربیّات معلّمان حرفه ای، سرآمد و پیشکسوت ایران، بالاخص استان مازندران است
که توسط اینجانب، همکاران و دانشجو معلّمان دانشکده فاطمة الزهراء (س) قائمشهر و دانشکده شهید رجایی بابل وابسته به دانشگاه فرهنگیان در اجرای تکالیف عملکردی واحد درسی " تجربه های خاص حرفه ای در آموزش ابتدایی" تهیه و ثبت شده است. که تلاشی برای شناسایی معلّمان نادر و قدر شناسی از آنان نیز محسوب می شود و پیوندی بین نسل های معلّمان ایجاد می کند.
ضمن سپاس از بازدیدکنندگان محترم، استدعا می شود علاوه بر ارائه نظرات ارزنده خود، در صورت استفاده از متن حق امانت داری را رعایت نموده و با ذکر مأخذ ما را در اعتلای این امر مهم یاری نمایند./ انشاءالله

آخرین نظرات

۳۰ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

اقدامات کارساز/ نوشته فاطمه متو

مهدی تقی پور حیدری | يكشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۲۴ ب.ظ

ارائه دهنده تجربه:آقای اسماعیل رستمی، سابقه کاری:27سال، سال کسب تجربه:سال سوم تجربه آموزشی

   در آن سالها در مدرسه محله" لل بند" قانونی وضع شده بود که معلم هرپایه باید با دانش آموزانش در مقاطع بالاتر همراه باشد، یعنی معلم سال سوم در سال بعد در پایه چهارم تدریس می کرد و همچنین دانش­ آموزانی که قبول شدند به مقاطع بالاتر بروند و آنهایی که مردود شدند، در همان پایه بمانند.

   در سال قبل تنها 4 نفر از 25 نفر پایه چهارم موفق به قبولی در خرداد ماه شدند. و معلم پایه چهارم به دلیل انتقالی به مدرسه دیگر و برای اینکه دانش آموزان از وی ناراضی نباشند، به همه 21 نفر دیگر مدرک قبولی شهریور دادند.

  آقای اسماعیلی در آن سال قبول کردند در پایه پنجم تدریس کنند. اما از اوضاع دانش­ آموزان آن مقطع بی خبر بودند. بعد از گذشت سه هفته، معلم راهنما  برای بررسی به کلاس پنجم آمدند. زنگ ریاضی بود و بچه ها درس صفحه17 بودند اما معلم راهنما از صفحه یک کتاب از دانش­ آموزان پرسش کردند. اما هیچ کس جواب درست نداد. دو بار دیگر خودشان تدریس کردند ولی باز هم دانش­ آموزان در پاسخگویی به سوالات عاجز شدند.

  آقای اسماعیلی به همراه معلم راهنما وارد دفتر شدند و بعد از بررسی پرونده دانش­ آموزان متوجه اوضاع آن­ها شدند.

  آقای اسماعیلی با یک موقعیت سخت مواجه شدند و می­دانستند که این دانش­ آموزان نیاز به تلاش بسیاری دارندچون آن­ها هنوز مباحث سال قبل را یاد نگرفته بودند.

  آقای اسماعیلی از آن روز به سراغ کتب روانشناسی و روش تدریس ­های مختلف رفتند و با کسب تجربه از معلمان با سابقه، با تلاش بسیار توانستند کمبودهای دانش­ آموزان را برطرف کنند . در پایان سال که امتحانات بصورت نهایی برگزار می­شد، دانش­ آموزان پایه پنجم با بهترین نمرات قبول شدند و در آن سال از 25 نفر دانش­آموز،20نفر در امتحانات قبول شدند و این امر جز با تلاش­های بی وقفه این معلم خستگی ناپذیر محقق نمی ­شد. آقای اسماعیلی آن سال را یکی از تجربه­ های شیرین خود معرفی کردند

  • مهدی تقی پور حیدری

چرا تنبیه؟ / فاطمه متو

مهدی تقی پور حیدری | يكشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۰۸ ب.ظ

 

   خانم فرشته پرسته با 27 سال سابقه، در هفدهمین سال تجربه کاریشان در یک مدرسه روستای لفور، بعنوان مدیر آموزگار، هم مسئولیت مدیریت مدرسه را داشتند و هم معلم چهار پایه بودند.به دلیل مشغله زیاد کاری، فشار زیادی به ایشان وارد می­شد.

   در یکی از روزها که مشغول پرسش ضرب از دانش ­آموزان بودند، دو برادر دوقلو که سال قبل پدرشان را از دست داده بودند، در کلاس شیطنت می­کردند. خانم معلم از آن­ها پرسش کردند، عبدالله که پرتلاش بود، پاسخ درست می­داد ولی محمد به هیچ سوالی پاسخ درست نداد.

   خانم معلم عصبانی شدند و به وسیله خط کش چوبی، سه ضربه به کف دست محمد وارد کردند. محمد گریه کرد و با گریه نام پدرش را به زبان آورد، خانم معلم با شنیدن عبارت«باباجون»خط کش را به بیرون کلاس پرت کردند و بسیار ناراحت شدند.کنار محمد رفتند و پا به پای محمد گریه کردند. با گریه و صحبت با محمد، از او دلجویی کردند. از همان لحظه خانم معلم تصمیم گرفتند از روش دیگری برای تدریس و تشویق و تنبیه استفاده کنند. با بازی و مسابقه لذت آموزش را به دانش­ آموزان چشاندند. از آن روز با محمد دست دوستی دادند و هر دو تصمیم گرفتند، تمام تلاش خود را برای بهتر بودن، به کار گیرند.

بعد از گذشت چندین سال محمد به دیدار خانم معلم آمدند و با دادن خبر «من الان یک دندانپزشک هستم» از او تشکر کرد. 

  • مهدی تقی پور حیدری

توقع زیادی / عادله عیسی نژاد

مهدی تقی پور حیدری | يكشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۳۰ ب.ظ

    مریم زمانی هستم، دارای 26 سال سابقه کاری هستم و درحال حاضر شغل معلمی را خیلی دوست دارم و از اینکه 4سال دیگر باید بازنشسته شوم، ناراحت هستم.

   یکی ازاولین خاطراتی که من دارم برای وقتی است که معلم شدم ورفتم سرکلاس، یک هفته ای بود که از بچه ها چیزهایی که در دانشگاه یاد گرفته بودم را میخواستم که هی امروز فلان مقوا،فردا آن یکی ابزارو ... خلاصه اینکه از بچه ها چیزهای زیادی را طلب کردم. 

   یک روز یکی از این بچه هایی که ترک بود،با لهجه ترکی با نمکی به من گفت: اجازه! می دانید پدرمن چه میگوید؟ میگوید خانم معلمتان بیکار است، خانم معلمتان پولدار است، نمیداند که ما پول نداریم که هی میگوید این و آن را بخرید.این بچه آنقدر شیرین حرفش را برایم گفت که تلنگری بهم وارد شد که متوجه بشوم که وقتی میگویند تفاوت فردی یا مکانی بی دلیل نیست زیرا من درخانواده ای بزرگ شده ام که این ها را درک نکرده ام ولی آن زمان متوجه شدم وقتی من حتی یک مقوا هم از آن ها میخواهم، شاید بعضی ها واقعا استطاعت آن را نداشته باشند.از آن به بعد، تا همین امروز سعی کردم چیزی را از بچه ها بخواهم که بتوانند بیاورند و هیچوقت اجباری در این مسئله نداشتم.این یکی از درس های خیلی بزرگی بود که من از شاگردانم گرفتم بجای اینکه به آن ها درس بدهم.

  • مهدی تقی پور حیدری

دوستی رنگ ها / نوشته مریم اعتصامی

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۱۷ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۲۳ ق.ظ

    خانم زهرا شکریان، معلم دارای 13 سال سابقه کاری یکی از تجربه های زیبای خود را در مقطع  پیش دبستانی با من در میان گذاشت.

    این معلم سخت کوش در درس هنر با راهکاری جالب ترکیب رنگ ها را به بچه ها آموزش دادند. ایشان در راستای یاددهی موضوع ترکیب دو رنگ آبی و زرد و تشکیل رنگ سبز ، شعری زیبا و کودکانه در باب همین موضوع برای بچه ها می خوانند.

سلام مداد زردم امروز نقاشی کردم

آهای مداد آبی بیداری یا که خوابی

آسمونو آبی کن روزشو آفتابی کن

می خوام چمن بکارم مدادشو ندارم

چمن که آبی رنگ نیست زرد که باشه قشنگ نیست

مداد آبی و زرد باید به من کمک کرد

رنگ شما هر دوتا میشه یه سبز زیبا

رنگو رو هم بزارید اینجا چمن بکارید

 چون شعر وزن و آهنگ زیبایی دارد حواس کودک ناخودآگاه به این شعر جلب می گردد و به سرعت نیز در ذهنش تثبیت می گردد. با آرزوی توفیق و سربلندی برای این معلم توانا... 

  • مهدی تقی پور حیدری

آیینه بازی / مریم اعتصامی

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۱۷ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۱۹ ق.ظ

   من طی مصاحبه ای که با خانم زهرا شکریان معلم مقطع دبستان و پیش دبستان مدرسه حضرت معصومه(س) زیراب داشتم تجربه جدید و لذت بخش ایشان را در درس ریاضی ثبت نمودم. 

   ایشان با موضوع عدم درک قرینه یابی توسط دانش آموزان در درس ریاضی مواجه گشتند. برای رفع این مشکل این معلم یک بازی جالب را طراحی کردند. در این بازی که آینه بازی آن را معرفی کردند.

    به وسیله یک طناب یا گچ موزاییک های کلاس را به دوقسمت تقسیم می کردند. در این بازی معلم در یک سمت از موزاییک ها قرار می گیرد و دانش آموز نیز باید در قسمت روبه روی معلم روی موزاییک قرینه بیاستد. اگر معلم یک موزاییک به جلو حرکت کرد دانش آموز نیز باید یک موزائیک به سمت جلو حرکت کند و اگر معلم دو موزائیک به عقب برود دانش آموز نیز باید دو موزاییک به عقب برود.

و این بازی آنقدر برای بچه ها تکرار می گردد که دانش آموزان با لذت قرینه یابی را به صورت غیرمستقیم می آموزند. 

  • مهدی تقی پور حیدری

هنر امید پروری / فائزه نور علیزاده گنجی

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۱۷ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۱۵ ق.ظ


موضوع:  هنر امید پروری ( دانش آموزی که لکنت زبان داشت واز شرکت در گروه سرود نا امید شده بود و با تلاش این معلم موفق شد در گروه سرود شرکت کند)

 گزارش :

   این جانب شهربانو تفرشی از معلمان آموزش وپرورش بابل هستم، با 25 سال سابقه که 10 سال آن را در مقطع ابتدایی مشغول بودم که این 10سال را در دو مدرسه به نام کمیل موزیرج و هفت تیر خورشید کلا بودم.    همانطور که می دانید فعالیت پرورشی فعالیت گسترده ای است که دارای شاخه های متعددی است که هر شاخه زیر مجموعه متنوعی دارد، که یکی از این شاخه ها فعالیت هنری می باشد که زیر مجموعه ی آن سرود است. 

   هنگامی که در مدرسه هفت تیر خورشید کلا مشغول به کار بودم یکی از دانش آموزان پایه سوم را که علاقه ی خاصی به سرود داشت ودر عین حال لکنت زبان داشت با اقدامی که انجام دادم موفق شدم با توجه به مشکلش او را در گروه سرود شرکت دهم وهمین امر موجب شده بود که او هم در امر آموزش وهم در امر پرورشی  موفق تر عمل کند زیرا امید اورا با اقداماتم مجدد زنده کردم. 

  • مهدی تقی پور حیدری

تقویت اعتماد به نفس / آزاده فتحی

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۱۷ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۵۰ ق.ظ

   با استاد صفایی، استاد آموزش ریاضی دانشگاه فرهنگیان مازندران مصاحبه ای انجام دادم. ایشان، 24 سال سابقه خدمت در آموزش و پرورش دارند. در این مصاحبه، یکی از تجارب با ارزششان را در اختیارم قرار دادند که طبق فرموده ایشان، این اقدام پژوهی که انجام دادند، رتبه ی کشوری نیز به خود اختصاص داد. 

   تجربه شان به این صورت است که در شانزدهمین سال خدمت ایشان، وقتی  در یکی از مدارس ابتدایی مشغول به خدمت بودند، متوجه دانش آموزی به نام سهیل شدند که مشکل عدم اعتماد به نفس داشت و این مشکل او باعث می شد تا تکالیفش را انجام ندهد. برای این کار، ایشان اقداماتی مثل جمع آوری شواهد و مدارک که شامل دفتر نمرات دانش آموز، معلم سال های گذشته، معلم همان سال، پدر و مادرش و همچنین از روش مشاهده نیز استفاده کردند. عاملی که مشکل سهیل را بیشتر می کرد این بود که مادرش خیلی بر تکلیف تأکید می کرد. ایشان از طریق مصاحبه با مادرش متوجه شدند که مادرش از وقتی سهیل از مدرسه می آمد تا ساعت5-6 غروب، با او  درس کار می کرد. 

   استاد صفایی توصیه هایی به مادرش دادند از جمله این که به سهیل فشار زیادی در انجام تکالیف وارد نکند. به دانش آموزان مدرسه هم توصیه می کرد که با او درگیر نشوند و به او احترام بگذارند. همچنین به معلمش هم تأکید کرد که تکالیف را کم کم به او بدهد تا او اعتماد به نفس خودش را به دست آورد. همه ی این اقدامات باعث شد که سهیل در آن سال به اعتماد به نفس کافی رسید.

  • مهدی تقی پور حیدری

تقویت اعتمادبنفس / نوشته فاطمه پرسته

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۱۷ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۴۳ ق.ظ

تجربه ای از معصومه صادقی با25سال سابقه آموزگاری(15سال از آن به پیش دبستانی اختصاص داشت)

   در سال تحصیلی جاری دانش آموزی دارم ،که در ابتدای سال از اعتماد بنفس بسیارپایینی برخوردار بود. عدم اعتماد بنفس او در تمامی کارهایش اعم از روخوانی، پاسخ دادن به پرسش، صحبت کردن در کلاس و....هویدا بود. مثلا در حین پاسخ دادن به پرسش های شفاهی می لرزید و اضطراب و استرس زیاد موجب شده بود دردرسهایش افت پیداکند. علاوه بر همه این موارد، متاسفانه این عدم اعتماد بنفس زمینه را برای بقیه دانش آموزان فراهم کرده بود که او را مورد تمسخر قرار دهند.

   به همین سبب مصمم شدم تا مشکل این دانش آموز را حل کنم. لذا از شیوه های متفاوتی بهره گرفتم. به عنوان مثال من هر وقت که بخواهم درس جدیدی بدهم، همواره شروع تدریسم را با روخوانی از متن درس شروع می کنم که دانش آموزان علاوه بر آشنایی اولیه با متن درس، درروخوانی نیزتقویت شوند. روز قبل از تدریس درس جدید به صورت مخفیانه به دانش آموز می گفتم که شب قبل از تدریس، متن درس را درخانه چند بار روخوانی کند و خودش را برای فردای آن روز آماده کند. فردای آن روز متن درس را به چند قسمت تقسیم کرده واز چند نفر می خواستم تا آن را بخوانند. از آنجا که دانش آموزان دیگرآمادگی نداشتند درحین خواندن من و من می کردند اما این دانش آموز خیلی روان متن را می خواند. در پایان من از بچه ها می پرسیدم که خودشان قضاوت کنند که چه کسی متن را بهتر و روان تر خوانده و همگی در کمال تعجب به آن دانش آموز اشاره  می کردند. این شیوه را در درسی مثل ریاضی نیز بکارگرفتم.

کم کم بودکه احساس کردم این دانش آموز اعتمادبنفس لازم رابدست آورده به گونه ای که قدرت اعلام حضور در جمع را پیدا کرد. همچنین شاهد بودم که این تقویت اعتماد بنفس موجب شده بودکه بقیه به خودشان اجازه ندهند او را مورد تمسخر قرار دهند.

  • مهدی تقی پور حیدری

رهاورد دوستی / نگارش فاطمه پرسته

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۱۷ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۳۱ ق.ظ

تجربه ای از آقای حسن محسنی با29سال سابقه آموزشی

   در سالهای اولیه تدریسم، دانش آموزی داشتم که به شدت در درسهایش ضعیف بود و تصور من این بود که او حتما تنبلی می کند. پس در آن روزها برای حل این مشکل به تنها ایده ای که می اندیشیدم تنبیه بود. واز انواع شیوه های تنبیه برروی این دانش آموز استفاده کردم. اما متاسفانه بعد از گذشت چند ماه از سال تحصیلی هیچ پیشرفتی در درسهایش مشاهده نکردم.

   به همین خاطر تصمیم گرفتم مطالعاتی در این زمینه انجام دهم. یافته های علم روانشناسی به من آموخت برای حل این مشکل، این منم که باید تغییر روش و نگرش دهم. به همین خاطر از آن روز به بعد به آن دانش آموز نزدیک شدم و در دوستی را با او باز کردم. درحدی که در برخی از کارهایم از او مشورت می گرفتم. یا حتی در زنگ ورزش نیز همبازیش شدم. بسیاری از مسئولیت های کلاس را به اوسپردم. به گونه ای که علاقه شدیدی بین من و او ایجاد شد.

   بعد از این تغییر روش شاهد بودم که این دانش آموزدر تمام دروس پیشرفت چشمگیری کرد و خوشبختانه مسیر زندگیش عوض شد . رابطه دوستی ما همچنان ادامه دارد. درحال حاضر او از دانشگاه فارغ التحصیل شده و در یک اداره مشغول به کار است.

  • مهدی تقی پور حیدری

تدریس آیة الکرسی به شیوه ای ساده / فاطمه پرسته

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۱۷ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۲۰ ق.ظ

تجربه ای از خانم سلیمه محمدی با8سال سابقه آموزگاری

   خانم محمدی بیشتر سابقه شان را به تدریس در پایه سوم ابتدایی اختصاص دادند.

   از آنجا که در پایه سوم دبستان ، دانش آموزان موظفند، آیه الکرسی را حفظ کنند، اما طولانی بودن عبارات آن، این عمل حفظ کردن را برایشان قدری سخت نموده  بود. علاوه بر همه این موارد  اهمیت آیه الکرسی و خیر و برکات معنوی آن و سفارش مکرر بزرگان و معصومین در این باره، موجب شده بود که معلم به حفظ شدن این آیات توسط دانش آموزان توجه مضاعفی نشان دهد. شیوه اولیه ای که معلم در این زمینه بکار گرفت از این قرار بود که وقتی موعد آن فرا می رسید، از دانش آموزان می خواستند که به یکباره و با تکرار و تمرین فراوان درطی چند روز متوالی آن را حفظ کنند. اما دانش آموزان با وجود ممارست و سعی فراوان، در این زمینه اظهار ناتوانی می کردند وآنچنان که باید وشاید این اقدام به نتیجه نمی رسید و خانم معلم نیز در این زمینه از نتایج کارش ناراضی بود.

به همین سبب تصمیم گرفتند

  • مهدی تقی پور حیدری

دوستی دشمن ترس / فاطمه متو

مهدی تقی پور حیدری | دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۵۶ ب.ظ

تجربه:آقای کیوان محمدزاده      

سابقه کاری:27سال. سال کسب تجربه: سال پنجم تدریس در پایه اول ابتدایی

آقای محمدزاده در سالهای اول خدمت در آموزش و پرورش در مدارس روستا به تدریس مشغول بودند.در پنجمین سال تدریس ایشان،که آموزگار پایه اول ابتدای بودند،در روزهای اول مهر،دانش آموزی در کلاسشان حضور داشت که هیچ علاقه ای به مدرسه و کلاس درس نداشت.او مدام بهانه می گرفت و برای اینکه از کلاس درس دور باشد و به خانه برود،از سر درد و شکم درد ناله می کرد.

   در روزهای اول آقای محمدزاده تصور می کردند که دانش آموز راست می گوید،اما بعد از صحبت با والدین کودک ،تصمیم گرفتند که برای چند روز والدین کودک او را در مدرسه همراهی کنند کودک کمی با مدرسه انس بگیرد.هفته اول مادرش در مدرسه حضور داشت،اما هیچ پیشرفتی در ایجاد تمرکز دانش آموز در کلاس حاصل نشد.برای هفته دوم ار پدر دانش آموز درخواست کردند تا او را همراهی کند،اما باز هم کودک بهانه گیری می کرد و هیچ علاقه ای به مدرسه نشان نمی داد.

در این مرحله آقای محمدزاده تصمیم گرفتند تا از راه دیگری وارد شوند.در زنگی که بچه ها باید مشق می نوشتند، به سایر دانش آموزان تکلیف نوشتاری دادند و به همراه این کودک به حیاط مدرسه رفتند. بعد از کمی صحبت با او ،با او توپ بازی کردند و از طریق بازی با کودک دوست شدند و در حین بازی با او شوخی می کردند و با تشویق های کلامی انگیزه بازی را در وی بیش تر کردند.

کودک آن قدر محو معلمش شده بود که دیگر به پدرش که در گوشه حیاط ایستاده بود توجهی نداشت و دست در دست معلمش وارد کلاس شد.از آن روز به بعد،کودک دیگر بهانه نمی گرفت و ترس از مدرسه از وجودش دور شد.
  • مهدی تقی پور حیدری

شهرک اعداد / بهاره نقدی زاده

مهدی تقی پور حیدری | دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۴۷ ب.ظ

مریم نقدی زاده از شهرستان بابل در پایه اول، 20 سال سابقه تدریس دارم.

   همه معلم ها تجربه های بسیار زیادی دارند چون در تماس با بچه ها هستند به نظر من معلم های ابتدایی تجربه های بیشتری دارند، چون وقتی می خواهند درس یا موضوعی را برای دانش آموزان قابل درک و فهم کنند سعی می کنند از روش های جذابی استفاده کنند، که ممکن است این روش ها را از جایی یاد گرفته باشند یا اینکه خودشان روش ها را ابداع می کنند و  در همان لحظه فی البداهه به ذهنشان می رسد.

   من یک شاگرد داشتم که اختلال یادگیری داشت و نمی توانست مفهوم اعداد را به خوبی یاد بگیرد.

   پس با خودم فکر کردم که باید راه حلی انتخاب کنم تا در ذهنش این مفهوم پایدار شود.

  • مهدی تقی پور حیدری

حذف پاک کن / یاسمن عباسی

مهدی تقی پور حیدری | دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۰۳ ق.ظ

 

آموزگار: سید رحیم طالشی

پایه: اول دبستان

سابقه تدریس:25سال

سابقه تدریس در اول دبستان: 15سال

شهر:جویبار

 

  تجربه: از کارهای جالب و موفقیت آمیزی که در کلاس همواره انجام می دهم عدم استفاده از پاک کن در کلاس می باشد. که این کار بخصوص در پایه های پایین تر به نظر من ضروری می باشد.  این کار من هم از طرف مسئولین مورد توجه قرار گرفت.

 از نظر من هرچه دانش آموزان از پاک کن کمتر استفاده کنند, دقت وتمرکز آن ها بالارفته و همچنان خوش خط تر می شوند. به طور مثال هرگاه بخواهند کلمه ای را بنویسند وقتی بدانند که نمی توانند خطای خود را اصلاح کنند, با دقت بیشتری می نویسند مثلا برای نوشتن کلمه (بابا) به دقت هجی کرده و می نویسند.

از نظر من پاک کن بر یادگیری تاثیر منفی می گذارد

  • مهدی تقی پور حیدری

خمیازه ممنوع / نوشته یاسمن عباسی

مهدی تقی پور حیدری | دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۲۳ ق.ظ

سید رحیم طالشی آموزگارپایه اول

        یکی از کارهایی که از همان اول مهر در کلاس شروع به انجام آن می کنم، مساله خمیازه کشیدن دانش آموزان است.
    درصورتی که شاگردی خمیازه بکشد با آن برخورد می کنم البته  نه برخورد بدنی بلکه با سیاست های خاص خودم آن هارا متوجه می سازم.
  از آن جایی که زیربنای رفتاری دانش آموزان در اول ابتدایی و پایه های پایین تر مشخص می شود، بیشتر اعمال تربیتی معلم باید در این سنین باشد.
    در اوایل مهر شاگردان با خواب آلودگی به مدرسه می آمدند اما بعد از یکی دو هفته این رفتار کاملا برایشان نهادینه شد که با خمیازه در این کلاس برخورد می شود. پس آن ها   هم به تدریج این رفتار را در خود خاموش کردند.
وقتی شاگردی خمیازه می کشد یعنی دقت و توجه او در آن لحظه کم است و به درس گوش نمیدهد و کلاس برایش ملال آور می باشد.

  • مهدی تقی پور حیدری

ترکیب حروف مانند پنکه/ نگارش زینب طبری

مهدی تقی پور حیدری | دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۱۵ ق.ظ

کوچکی هستم. با ۲۵ سال سابقه که حدود ۱۵ سال در پایه اول سابقه تدریس دارم.

   در طول مدتی که شاگرد داشتم همیشه از ۳۵ نفر بیشتر بودند اما امسال که تعداد آن خیلی کمتر یعنی ۱۷ نفر است نتوانستم خیلی موفق باشم. 

   خواستم یک روشی به کار ببرم تا دانش آموزان بتوانند ترکیب را یاد بگیرند چون در ترکیب خیلی ضعیف هستند. 

   روزی ناگهان یادم آمد که:

    بچه ها! پنکه چگونه حرکت می کند؟ آن ها گفتند خیلی سریع حرکت می کند. 

   گفتم شما هم در ترکیب و حرف زدن و گفتن کلمات برای اینکه حروف ها را جفت کنید و کلمه بسازید مانند پنکه باید سریع عمل کنید مثلا ترکیب (ب +آ)  را جدا از هم نخوانید و (با) تلفظ کنید. 

   از فردای آن روز متوجه شدم که همه دانش آموزان به درک و فهم ترکیب رسیدند و یاد گرفتند اما در به کار بستن کمی تنبل بودند و تند ترکیب کردن و گفتن را بلد نبودند اما به ترتیب و با این روش به سرعت عمل آن ها افزوده شد و یاد گرفتند و با این کار موفق شدم.

 

  • مهدی تقی پور حیدری

روش تدریس من / تهیه کننده زینب طبری

مهدی تقی پور حیدری | دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۱۳ ق.ظ

   من سید رحیم اسماعیلی تالشی هستم آموزگار پایه اول از شهرستان جویبار با سابقه تدریس ۲۵ سال و بالای ۱۵ سال در پایه اول  در خدمت بچه های این شهرستان و بچه های کشورمان ایران هستم.

   در مورد روش تدریس،  همه ی معلم ها از روش های تدریس مختلفی در کلاس استفاده می کنند که یکی از آن ها روش تدریس من است که به این شرح می باشد:

    در درس فارسی برای پرسش همیشه از درس اول تا درس مورد نظر سوال میپرسم. روزی که قرار است درس جدید را تدریس کنم از همه ی درس های پیشین ارزشیابی به عمل می آورم تا مطمئن شوم دانش آموزان مشکلی ندارند و به این ترتیب آموزش درس جدید را شروع میکنم.

 این روش تدریس را در تمامی دروس به کار می بروم تا برای دانش آموزانی که غیبت داشتند یا برای خواندن وقت نداشتند، یادآوری شود. زیرا در گذشته فقط درس مورد نظر را می‌پرسیدم و اگر گذری بر درس های گذشته داشتم  متوجه می شدم که در پاسخ دادن عاجز هستند. به همین دلیل در روش تدریس جدید، همیشه برای پرسش، از درس اول شروع می کردم و تا درس مورد نظر پیش می روم به این ترتیب همیشه درس های قبل مرور می شود و همیشه در ذهن آن ها خواهد ماند.

  • مهدی تقی پور حیدری

محبت قرص آرامش / گرد آورنده:عاطفه السادات بینش طریق

مهدی تقی پور حیدری | دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۰۸ ق.ظ

نام معلم:سرکار خانم ایران طاهری  با ۲۷ سال سابقه آموزگاری

از ایشان خواستم یکی از تجارب خود را در این سال­های کاری انتخاب کرده و در اختیار ما بگذارند ایشان هم پذیرفتند و صحبت هایشان را اینگونه شروع کردند:

سال ۸۹ مانند اغلب سال­ها معلم پایه چهارم شدم و از آنجایی که از سال قبل در آن مدرسه بودم میدانستم یکی از دانش­آموزان سوم که در مدرسه به دانش­آموز ناهنجار معروف بود یکی از دانش­آموزان من خواهد بود.

  می دانستم معصومه همیشه در کلاس روی تک صندلی می­نشیند و بقیه بچه­ها با او دوست نمی­شوند.او با دیگر بچه­ها کنار نمی­آمد و آن­ها را کتک می­زد و درس نمی­خواند و بسیاری از کارهای زشت مدرسه مانند دزدی و ... را به او نسبت می­دادند حتی اگر در آن دفعه کار او نبود. خلاصه معصومه انگشت نمای مدرسه بود.

   وقتی در سال ۸۹ معصومه دانش­آموز من شد او را کنار بقیه دانش­آموزان نشاندم و به بچه­ها گفتم در کلاس ما همه باهم دوست هستند و هیچ­کس جدا نمی­نشیند.به معصومه احترام می­گذاشتم و برای هر کار کوچک او تشویقش می­کردم. 

   با مادر معصومه صحبت کردم  متوجه شدم معصومه قرص آرامش اعصاب مصرف می­کند به او گفتم حتی اگر این­چنین است نگذارد این مسأله بیش از حد در معصومه تلقین شود. چندین بار با مادرش صحبت کردم از او خواستم در درس­ها به او کمک کند و در منزل به او بیشتر احترام بگذارد. اجازه ندهد دیگران به او بی­احترامی کنند. 

  زنگ تفریح­ها گاهی با معصومه صحبت می­کردم یا کمی در درس تمرین می­کردیمبه او محبت می­کردمبه ناظم و مدیر گفته بودم کسی نباید معصومه را از کلاس من بیرون ببرد و به او بی­احترامی کند یا به او تهمت بزند...

روزها به همین شکل می­گذشت و من معجزه را در رفتار معصومه می­دیدم دیگر با بچه­ها کنار می­آمد و شکایت­ها کم شده بود.در درس­هایش پیشرفت کرده بود دیگر از تهمت­ها خبری نبود.حتی سال بعد که از معاون مدرسه درمورد او پرسیدم ایشان گفتند دیگر آن رفتارها در او بروز نکرد و بسیار بهتر شده است.

  • مهدی تقی پور حیدری

عشق ومحبت / نوشته عارفه اسماعیلی

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۰۴ ب.ظ

تجربه­ ای از سرکار خانم مریم جعفرپور با 19سال سابقه معلمی در مقطع ابتدایی

    سال 1391در پایه دوم دانش­ آموزی داشتم که حرف زدن بلد نبود یعنی نمی­توانست جملات را ادا کند حتی زمانی که جمله­ ای به من میگفت چند لحظه باید صبر می­کردم ویا باید دوباره تکرار می­کرد وگاهی اوقات هم دانش آموزان ترجمه­ اش می­کردندکه او چی گفته است. 

   من دیدم دانش آموز عمرش در کلاس دارد به هدر می­رود، از مدیر خواستم او را معرفی کند به مدارس استثنایی، آقای مدیر گفتند: 

  • مهدی تقی پور حیدری

زبان گشایی / نگارش عارفه اسماعیلی

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۴۳ ب.ظ

رقیه جعفرپور هستم با19سال سابقه تدریس در مقطع ابتداییپنج سال در پایه دوم تدریس می­کنم و حدود چهارده سال هم در آمادگی خدمت کردم. 

   یکی از خاطراتی که من دارم در دوره پیش دبستانی سال 86 - 85 بود که دانش آموزی داشتم که خیلی ساکت وخجالتی بود ورفیقی که داشت کرولال بود و با دانش آموزان دیگر رفیق نبود واگر دانش آموزان دیگر کاری انجام می­دادند می­گفتند: زهرا این کار را انجام داده است وچون زهرا هیچ دفاعی از خودش نمی­کرد و سکوت می­کرد ما هم فکر می­کردیم این اشتباه از او سر زده است.

    بنابراین یک روز تصمیم گرفتم او را به حرف بیاورم، زمانی که کاردستی درست می­کردیم تیکه ­های کاغذ رنگی به دانش آموز می­دادم تا به هم بچسباند.تیکه اول را که دادم دانش ­آموزانی که کارشان تمام شده بود گفتند: خانم معلم ما کارمان تمام شد، تیکه بعدی را به ما بدهید، وقتی به دانش آموزان تیکه بعدی کاغذ رنگی را دادم زهرا هم کارش را تمام کرده و دانش­ آموزان دیگر گفتند: زهرا کارش تمام شده است یک تیکه به او هم بدهید ولی من گفتم: هروقت زهرا خودش درخواست کرد من به او می­دهم. هر وقت هر دانش آموزی می­گفت: زهرا کاغذ رنگی می­خواهد شما به او بدهید ولی من بازهم گفتم: هروقت زهرا خودش گفت من به او می­دهم. تا اینکه زهرا دید من خیلی روی حرفم مصمم هستم که خودش باید بگوید ودرخواست کند که خانم معلم به من کاغذ رنگی بده، زبان باز کرد و گفت: خانم معلم، کاغذ رنگی می­خواهم، من هم گفتم: آفرین همین درست است، کاغذرنگی را به او دادم.

    یواش یواش همین زیربنایی شد که زهرا با من صحبت کند. جلسات بعد که دانش آموزان کاری یا اشتباهی می­کردند و میگفتند: زهرا انجام داد! زهرا میگفت: نه خانم معلم من انجام نداده­ ام، حالا کم کم خجالتی بودنش داشت برطرف می­شد و این ادامه پیدا کرد که تا زبان باز می­کرد من تشویقش می­کردم وتاجایی رسید که برنامه صبحگاهی سرصف را که هفته ا ­ی یکباربچه­ های آمادگی اجرا می­کردند، زهرا را می­آوردم سرصف و برنامه صبحگاهی را اجرا می­کرد و هنوزم هم هر وقت می­روم محل خیلی دوست دارد که مرا ببیند و آن روحیه خجالتی ­اش برای همیشه برطرف شد.

  • مهدی تقی پور حیدری

مدرسه زیبا می شود / تهیه کننده: انیسه امیردهی

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۳۴ ب.ظ

تجربه ای از معلم محترم پایه دوم، فریبا بیگلراحمدی با بیست و یک سال سابقه از شهرستان بابل:

   درمراسم آغازین سال تحصیلی 92-93 حضور یک دانش آموز در انتهای صف که در کنار مادرش ایستاده بود، توجهم را به خودش جلب کرد. زمانی که به سمت او رفتم دیدم دانش آموز از ترس شروع به گریه کردن کرد. علت را از مادرش پرسیدم. مادرش گفت:« او سال قبل در یکی از مدارس سمنان درس می خواند. اما به دلیل تنبیه بدنی معلم از مدرسه دلسرد شده بود و ترس او از معلم به گونه ای شده بود که هفته ای دو یا سه جلسه غیبت می کرد. همین موضوع سبب شد که به درسش لطمه وارد شده و در فراگیری حروف و کلمات دچار مشکل شود و به مدرسه نیز علاقه ای نداشته باشد. امسال هم به شرط حضور من در کنارش، راضی به بازگشت به مدرسه شده است.»

   زمانی که موضوع را با مدیر مدرسه درمیان گذاشتم، بودن مادر در کنار دانش آموز را پذیرفت تا دانش آموز به مرور زمان با مدرسه انس یابد. من نیز صندلی مادر و دانش آموز را در کنار خودم قرار دادم تا بر کار آن ها نظارت داشته باشم. 

   روزها گذشت و 

  • مهدی تقی پور حیدری