تجربه معلّمان حرفه ای

Experience of Professional Teachers

تجربه معلّمان حرفه ای

Experience of Professional Teachers

تجربه معلّمان حرفه ای

عمل معلّمی برای معلّمانی که به آن به منزله فرصتی برای اعتلای آموزش و رشد شخصی نظر می کنند، سرشار از تجربه های نادری است که آگاهی از آنان برای دانشجو معلّمان و معلّمان دو خاصیت دارد:
1. آشنایی با تجربه خاص؛
2. کسب انگیزه و اعتماد برای عمل خلّاقانه در موقعیت های واقعی تربیت.
وبلاگ پیش رو، متن مصاحبه کتبی و تصویری از تجربیّات معلّمان حرفه ای، سرآمد و پیشکسوت ایران، بالاخص استان مازندران است
که توسط اینجانب، همکاران و دانشجو معلّمان دانشکده فاطمة الزهراء (س) قائمشهر و دانشکده شهید رجایی بابل وابسته به دانشگاه فرهنگیان در اجرای تکالیف عملکردی واحد درسی " تجربه های خاص حرفه ای در آموزش ابتدایی" تهیه و ثبت شده است. که تلاشی برای شناسایی معلّمان نادر و قدر شناسی از آنان نیز محسوب می شود و پیوندی بین نسل های معلّمان ایجاد می کند.
ضمن سپاس از بازدیدکنندگان محترم، استدعا می شود علاوه بر ارائه نظرات ارزنده خود، در صورت استفاده از متن حق امانت داری را رعایت نموده و با ذکر مأخذ ما را در اعتلای این امر مهم یاری نمایند./ انشاءالله

آخرین نظرات

تشویق با اذان / سمیه حلیمی جلودار

مهدی تقی پور حیدری | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۳۵ ب.ظ
شاگرد پسری داشتم که در کلاس سوم ابتدایی با من بود. این شاگردم یک خواهر داشت که در مدرسه تیزهوشان درس می خواند. این پسر برعکس خواهرش دانش آموز خیلی ضعیفی بود . وقتی روزهای اول به کلاسشان رفتم ظاهرش خیلی ساده بود ، دفترهایش خیلی نامرتب بود و لباس پوشیدنش شلخته بود. من از او خواستم که والدینش را به مدرسه بیاورد . مادرش خیلی شیک و مرتب به مدرسه آمد و پدرش ساده پوش و مثل یک کارگر بود . از آنها شغلشان را پرسیدم ، مادرش گفت خانه دارم و پدرش کارگر شرکت آرد بود. از روی این خصوصیات بچه انگار احساس ضعف می کرد در خانه ای که پدرش دائما فعال بود و کار می کرد. پسر هم یک ضعف خاصی داشت . تمام معلمان سالهای پیش هم این پسر را یک بچه ی کودن و تنبل می دانستند. من همیشه دنبال بهانه ای بودم تا این بچه عاشق و علاقه مند به درس شود، هر کاری کردم دیدم این بچه اصلا درس و مدرسه را دوست ندارد . یک روز زنگ بیکاری خودم که زنگ آخر بود در دفتر مدرسه نشسته بودم و ساعت نماز دانش آموزان من بود . بچه های من در صف نماز ایستاده بودند و آماده نماز خواندن . یکدفعه صدای خیلی زیبای اذان گویی را شنیدم . از مدیر پرسیدم این اذان صدای کدام یک از دانش آموزان است ، مدیر گفت که شاگرد شماست . من وقتی اسم دانش اموز را شنیدم خیلی تعجب کردم ، گفتم دانش آموز من که اینقدر ضعیف است با این لحن زیبا مثل یک مؤذن واقعی اذان می گوید!! آن صدای اذان یک بهانه ی کوچکی شد من سر صف نماز جماعت این دانش آموز را تشویق کنم . بچه های دیگر هم خیلی خوشحال شدند که از کلاس خودمان یک چنین دانش آموزی داریم . آن تشویق کوچک من  باعث شد این پسر از فردا سر و وضعش مرتب بود ، همیشه سعی می کرد خودش را به من نشان دهد و خودنمایی کند ، مثلا سر صف می آمد و برنامه های صبحگاهی را اجرا می کرد . مادرش می گفت این تنها سالی است که پسرش با علاقه هر روز به مدرسه می آید و دوست ندارد کلاسش تمام شود . من به عنوان یک معلم خدا را شکر می کنم که حداقل صدای اذانش باعث تشویقش شد و زندگی او را تغییر داد.
  • مهدی تقی پور حیدری