تجربه معلّمان حرفه ای

Experience of Professional Teachers

تجربه معلّمان حرفه ای

Experience of Professional Teachers

تجربه معلّمان حرفه ای

عمل معلّمی برای معلّمانی که به آن به منزله فرصتی برای اعتلای آموزش و رشد شخصی نظر می کنند، سرشار از تجربه های نادری است که آگاهی از آنان برای دانشجو معلّمان و معلّمان دو خاصیت دارد:
1. آشنایی با تجربه خاص؛
2. کسب انگیزه و اعتماد برای عمل خلّاقانه در موقعیت های واقعی تربیت.
وبلاگ پیش رو، متن مصاحبه کتبی و تصویری از تجربیّات معلّمان حرفه ای، سرآمد و پیشکسوت ایران، بالاخص استان مازندران است
که توسط اینجانب، همکاران و دانشجو معلّمان دانشکده فاطمة الزهراء (س) قائمشهر و دانشکده شهید رجایی بابل وابسته به دانشگاه فرهنگیان در اجرای تکالیف عملکردی واحد درسی " تجربه های خاص حرفه ای در آموزش ابتدایی" تهیه و ثبت شده است. که تلاشی برای شناسایی معلّمان نادر و قدر شناسی از آنان نیز محسوب می شود و پیوندی بین نسل های معلّمان ایجاد می کند.
ضمن سپاس از بازدیدکنندگان محترم، استدعا می شود علاوه بر ارائه نظرات ارزنده خود، در صورت استفاده از متن حق امانت داری را رعایت نموده و با ذکر مأخذ ما را در اعتلای این امر مهم یاری نمایند./ انشاءالله

آخرین نظرات

تنبیه کارساز نیست/فاطمه کلوانی/اقای احمد حسین زاده

مهدی تقی پور حیدری | جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۳۵ ق.ظ
اقای احمد حسین زاد با 9 سابقه ی تدریس و 20سال سابقه ی مدیریت مدرسه ابتدایی یک تجربه از تدریس در مقطع 5 ابتدایی را برایم بیان کردند: در ان سال یک دانش اموز به نام عباس که کلاس پنجم بود داشتم. او کودکی ریز نقش و شلوغ بود و پدرش دامداری داشت او که بیشتر اوقات تکالیفش را انجام نمی داد و در درس خواندن کم کاری می کرد. من برای کمک به او راه های مختلفی را پیش گرفتم و همواره برای هر درسش که کاری می کرد اورا تشویق و به او هدیه می دادم این کار را ادامه دادم تا جایی که نه تنها این روش بلکه روش های دیگر نیز هیچکدام نتیجه ای نداد و تنها راه باقی مانده برایم تنبیه بدنی بود. روزی او را به دفتر فراخواندم و علت را از او جویا شدم ولی او سکوت کرد به او گفتم دست خود را جلو بیاور و به پشت دست او با خط کش دو ضربه زدم. او که مرا اق مدیر می خواند گفت: اق مدیر این دوتا به من مزه داد. من به او گفتم وقتی فردا درست را بخوانی بیشتر به تو مزه می دهد. فردا شد و او نزد من امد و گفت: اق مدیر دوتا پشت دست من بزن... من که تعجب کرده بودم علت این کار را خواستم. او گفت: من درس را اماده نیستم و امدم جلو جلو تنبیه شوم. در انجا بود که من متوجه شدم تنبیه بدنی کارساز نیست و تنها راه باقی مانده دوستی با اوست. دوهفته بعد؛ در کلاس او را به جلو فرا خواندم او گفت من اماده نیستم. من گفتم: اشکالی ندارد من می خواهم توجلو بیایی و کمک حال من باشی. بعد مدتی او متوجه شد که این کم کاری به خودش ضربه می زند و به من قول داد درسش را بخواند و از من راه حل خواست و علت کم کاری خود را کمک به پدر در کار دامداری بیان کرد. من به او گفتم:  بهتر است یک برنامه ریزی خوب انجام دهیم. تو بعد مدرسه که به خانه رسیدی 10 دقیقه استراحت کن و بعد به گاوها برس و بعد حداقل یک ساعت را درس بخوان و اونیز این برنامه را قبول و شروع به اجرای ان کرد. حدودا یک ماه گذشت؛ عباس هر روز درسخوان تر شد و رفتار پر خاشکری خود را رها کرد و جزو بهترین های کلاس من شد. من از این مسئله درس گرفتم که باید همواره در حل مشکلات صبور،ارام و نیز با محبت باشم.
  • مهدی تقی پور حیدری