مدرسه زیبا می شود / تهیه کننده: انیسه امیردهی
تجربه ای از معلم محترم پایه دوم، فریبا بیگلراحمدی با بیست و یک سال سابقه از شهرستان بابل:
درمراسم آغازین سال تحصیلی 92-93 حضور یک دانش آموز در انتهای صف که در کنار مادرش ایستاده بود، توجهم را به خودش جلب کرد. زمانی که به سمت او رفتم دیدم دانش آموز از ترس شروع به گریه کردن کرد. علت را از مادرش پرسیدم. مادرش گفت:« او سال قبل در یکی از مدارس سمنان درس می خواند. اما به دلیل تنبیه بدنی معلم از مدرسه دلسرد شده بود و ترس او از معلم به گونه ای شده بود که هفته ای دو یا سه جلسه غیبت می کرد. همین موضوع سبب شد که به درسش لطمه وارد شده و در فراگیری حروف و کلمات دچار مشکل شود و به مدرسه نیز علاقه ای نداشته باشد. امسال هم به شرط حضور من در کنارش، راضی به بازگشت به مدرسه شده است.»
زمانی که موضوع را با مدیر مدرسه درمیان گذاشتم، بودن مادر در کنار دانش آموز را پذیرفت تا دانش آموز به مرور زمان با مدرسه انس یابد. من نیز صندلی مادر و دانش آموز را در کنار خودم قرار دادم تا بر کار آن ها نظارت داشته باشم.
روزها گذشت و
- رفتار من با دانش آموز همانند مادر و فرزند بود.
- به او توجه می کردم
- و بر سرش دست می کشیدم
- و به او می گفتم که بسیار برای من با ارزش است
- و همانند پسرم تو را خیلی دوست دارم.
- برای آگاهی از وضعیت درسی دانش آموزان یک امتحان ساده از املای سال اول گرفتم که متوجه شدم او هیچ شناختی از حروف و کلمات ندارد.
- تا جایی که از مادرش خواستم که کلمات را بنویسد و دانش آموز با نگاه کردن به دست مادر کلمات را بنویسد. با وجود این شرایط هم دانش آموز از نوشتن کلمات عاجز بود.
- تصمیم گرفتم که کتاب های سال اول را برایش تهیه کنم. پس از تهیه کتاب، هر دو روز در میان، یک حرف را به او آموزش می دادم.
پس از گذشت هفته ها دیدم که پیشرفت قابل توجهی داشته است.
- پس از فراگیری هر حرف او را تشویق می کردیم و به او یک جایزه می دادیم و سر صف او را تشویق می کردیم.
- همچنین او را به عنوان بهداشت یار کلاس انتخاب کردم و چند مسئولیت به او دادم.
در خانه نیز مادرش با او کار می کرد و پس از آموزش هر حرف با آن کلمه سازی و جمله سازی می کرد.
- برای اینکه من هم از شرایط با خبر باشم، هنگامی که یک حرف را کاملا یاد می گرفت مادرش در دفترش یک سیب کامل می کشید. اگر میزان یادگیری متوسط بود،نصف سیب را می کشید و زمانی که چیزی یاد نمی گرفت هیچ سیبی در دفترش رسم نمی کرد و من متوجه می شدم که او در این قسمت ضعف دارد.
با کار و تشویق مادرش و من سبب شده بود که پس از گذشت سه ماه کلیه حروف را فرا بگیرد و به مدرسه نیز علاقه مند شود به طوری که در زنگ آخر اصرار می کرد که من به خانه نروم و یک زنگ دیگر نیز در کنارتان باشم. در پایان سال تحصیلی نیز به عنوان یکی از بهترین های کلاسم انتخاب شد.
- ۹۵/۱۰/۱۱